مجله خردسال 369 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 369 صفحه 5

آش شب ننه قابلمه داشت به شب نگاه می­کرد. شب پر از ستاره بود. کاسه بشقاب­ها، سروصدا می­کردند. چون خیلی گرسنه بودند. ننه قابلمه گفت: «اگر صبر کنید، برایتان یک غذای خوش­مزه می­پزم.» همه گفتند: «بپز! بپز! صبر می­کنیم.» ننه قابلمه، دستش را دراز کرد و یک تکه از شب را کند. بعد یک مشت ستاره را مثل نخود و لوبیا، ریخت روی آن. نمک و فلفل و زردچوبه هم اضافه کرد. بعد آن را گذاشت تا خوب بپزد. وقتی غذا پخته شد، ننه قابلمه گفت: «بفرمایید سر سفره! غذا حاضر است!» کاسه بشقاب­ها، با خوش حالی سر سفره نشستند و همه­ی غذا را تا ته خوردند. انگشتهایشان را هم خوردند! حتی برای ننه قابلمه هم چیزی نگذاشتند. وقتی غذا تمام شد گفتند: «باز هم می­خواهیم! باز هم می­خواهیم!» ننه قابلمه یک

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 369صفحه 5