مجله کودک 134 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 134 صفحه 3

«جوانه» یکی بود یکی نبود. سال ها پیش توی دنیا درختی بود که مردم آن را به نام درخت چهار فصل می شناختند. هر وقت یکی از فصل ها شروع می شد، درخت چهار فصل اولین درخت بود که خبر آمدن آن فصل را می داد. این درخت در بهار پر از شکوفه و برگ، در تابستان پر از میوه، در پاییز آکنده از برگ های زرد و در زمستان لخت و عریان بود. روزهای آخر زمستان بود. ننه سرما توی شهرها پرواز می کرد و از مردم می شنید که: «بهار نزدیکه، بالاخره زمستون تموم می شه، جقدر دلم برای بهار تنگ شده» و ... ننه سرما با شنیدن این حرف ها کینه بهار را به دل گرفت و با خود گفت:«باید کاری کنم که توی دنیا همیشه زمستون باشه». ننه سرما تصمیم گرفت درخت چهار فصل را جادو کند. بعد پرواز کرد و به سراغ درخت رفت. دور درخت چرخید و وردی خواند. درخت که حالا جادو شده بود شروع به خشکیدن کرد. چند روز بعد که اولین روز بهار بود همه مردم با شادی دور درخت جمع شده بودند تا با روییدن اولین جوانه شروع بهار را جشن بگیرند. اما از جوانه های درخت خبری نشد. ننه سرما با خوشحالی گفت: «ای مردم! بی خود اینجا نایستید. دیگر هیچ کدام از شما رنگ بهار را هم نمی بینید!»و با خوشحالی خندید، کم کم بهار با نگرانی از راه رسید، ننه سرما گفت: «بهار! تو دیگه نابود شدی.) خورشید که حرف های بین بهار و ننه سرما را شنید، شروع به تابیدن کرد تا جادوی درخت را از بین ببرد. برف های روی درخت شروع به آب شدن کردند. ننه سرما هم کم کم آب شد و به عمق زمین رفت تا سال دیگر بیرون بیاید. درخت که حالا جوانه زده بود، شروع بهار را با روییدن خود اعلام کرد و مردم به هلهله و شادی پرداختند. احسان واعظی / 11 ساله / از نیشابور کلاس پنجم چیستان مادر سیروس سه پسر داشت به نام های تپل، مپل و ... نام پسر سوم چیست؟ جواب: سیروس اگر حرف اول را برداریم نام یک پسر است. اگر حرف دوم را برداریم، لقب پیامبر بزرگ خداست. اگر حرف سوم را برداریم وسیله جنگی است. اگر حرف چهارم را برداریم واحد پول ژاپن است و اگر حرف پنجم را برداریم یکی از حروف الفباست، آن چیست؟ جواب: ورامین آن چیست که با گفتن می شکند: جواب: سکوت سبحان جان شکر/ از شهرستان لار مژگان دره کی 10 ساله از گرگان سمیه ربانی از همدان زهرا مرادی نوش آباد، از کاشان نیما امینی 10 ساله از کرج روزگاری پدری و پسری با هم زندگی می کردند. پدر ثروتمند بود. اما پسر خیلی ولخرج بود. پدر که می دانست پسر همه پول ها را به راحتی خرج می کند مقداری را بالای سقف یک خانه مخروبه پنهان کرد و به پسر گفت که اگر روزی پول هایت تمام شد برو به آن خانه مخروبه و خودت را دار بزن. به تدریج پول های پسر تمام شد و دیگر هیچ چیزی برای او نماند و نمی دانست چه کند. ناگهان به یاد حرف پدر افتاد و به آن خانه مخروبه رفت و خواست خودش را دار بزند که پول ها از بالای سقف به پایین افتاد و پسر که در مدت بی پولی قدر آنها را خوب دانسته بود به درستی از آنها استفاده کرد. اکبر محمدی/ از خورموج مقدمه با همه گیر شدن علاقه مردم به خودرو رفته رفته کمپانی های خودروسازی شروع به طراحی و ساخت انواع خودرو کردند. نام هایی چون بنز، بیوک، شورولت، سیتروئن، پژو و ده ها نام دیگر بر سر زبان ها افتاد. کارخانه های سازنده خودرو هر یک سعی در ایجاد طرحی جدید و موتوری پر توان در خودروهای خود داشتند. در این جلد از کتاب در مجله ابتدا از خودروهای مردم پسند مثل فولکس، مینی ماینر و ... برایتان خواهیم نوشت. سپس به معرفی یک کمپانی بزرگ خودروسازی و محصولات آن تا حال حاضر خواهیم پرداخت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 134صفحه 3