مجله کودک 134 صفحه 12

گفت: « تو این کار را می کنی و به کسی هم نخواهی گفت»؟ رابرت شانه هایش را بالا انداخت: «چرا باید آن کار را بکنم؟ چون همه هدفهم پیدا کردن کسی است که کتاب ها را خط خطی می کند». آره واقعا کسی دارد خرابکاری می کند. رابرت به لستر نگاه کرد. او داشت کیفش را از روی زمین بر می داشت و دور می شد. او پائول را به عنوان مظنون اصلی ترک کرد. آن شب مادر رابرت وقتی که داشت ظرف میوه را روی میز می گذاشت گفت: «خبرهای خوبی برایتان دارم». رابرت فکر کرد تنها خبر خوب فقط می تواند این باشد که او هرگز مجبور نشد دوباره به مدرسه برود. او آرزو می کرد کاش هیچ وقت کار محافظت از کتابخانه را بر عهده نگرفته بود. او اگرچه کار با کتابها را دوست داشت اما حالا مجبور بود که کار یک آدم سخن چین را انجام دهد. حبه انگوری را از خوشه اش جدا کرد و به دهان گذاشت. پدر رابرت از مادر پرسید: «توی بازی برنده شدی؟» مادر رابرت گفت: نه بهتر از آن خانواده «دورف من» دارند به یک سفر تفریحی می روند ... چارلی پرسید: « ما هم هستیم؟» پدر رابرت پرسید: «چه وقت؟» من به این نتیجه رسیده ام که ما به یک تفریح خانوادگی کوچک احتیاج داریم و فکر می کنم می توانیم برای تابستان آینده برنامه ریزی کنیم. شما پسرها چی فکر می کنید؟ چارلی گفت: «عالیه مامان». رابرت به خانواده اش خیره شد که دورش نشسته بودند و می خندیدند. مادرش پرسید: «رابرت تو خوشحال نیستی؟» او لبخندی زد و گفت: «البته که خوشحالم مامان واقعا عالی است». ولی حتی این خبر هم حقیقت را عوض نمی کرد. با این وجود پائول می بایست آن خرابکار باشد و رابرت دنبال راهی می گشت که بتواند بهترین دوستش پائول را تحویل بدهد. در اواسط قرن بیستم به سرعت کمپانی های خودروسازی مختلفی پا به عرضه تولید خودرو گذاشتند. بیوک، کادیلاک، شورولت، کرایسلر، دسوتو، دوج و ... تنها نمونه هایی از این تولید کنندگان خودرو هستند. میل و اشتیاق بسیار زیاد مردم و جوانان این سالها به داشتن خودرو عامل اصلی گسترش صنایع خودروسازی در جهان شد.