مجله کودک 437 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 437 صفحه 8

قصّههایزندگیامامخمینی مژدهایبرایبچهها این قصه را خانم مریم کشاورز، نوة برادر امام( مرحوم آیتالله پسندیده) تعریف میکند: یکی از روزهایی که با مادرم به دیدن خانم حضرت امام رفته بودیم، ایشان که همیشه به ما لطف و محبت داشتند، گفتند: «ناهار پیش ما بمانید، آقا هم تشریف میآورند.» ما که هم ذوق و شوق دیدن آقا را داشتیم و هم دلمان میخواست بیشتر در خدمت خانم باشیم، قبول کردیم و ماندیم. رفتیم سرسفره و منتظر امام شدیم. من هیچ وقت موقع دیدار با امام، نمیتوانستم جلوی ریختن اشکهایم را بگیرم. مادرم همیشه مرا سرزنش میکرد که تو با این گریههایت، باعث رنجش و ناراحتی آقا میشوی! اما گریهی من بیاختیار بود و آن روز هم وقتی امام وارد اتاق شدند، من همینطور گریه می کردم. آقا پرسیدند: «مریم! چرا اینقدر گریه میکنی؟» من از شدت گریه نتوانستم جواب بدهم، ولی مادرم در جواب آقا گفت: «گریه و زاری او برای این است که بچههایش از قرن 15 میلادی، مجسمهای در اروپا برجای مانده است که در آن گربهای سیاه را به عنوان محافظ پیرزنی که نانآور خانواده است، نشان میدهد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 437صفحه 8