
حنانه: «سلام، در
ادامه همون سیاست
هوای هم رو داشتن
خانمها که می-گفتین
میشه یه کم گوشت
و لوبیا و لیمو عمانی
و سبزی قرمه و بقیه
چیزهای دیگه رو
بهم قرض بدین؟»
حنانه: «آدم جرات نمیکنه بره و از همسایهاش یه ذره
چیز قرض بگیره. دوباره
ناهید خانم اینقدر
اصرار کرد که بیاید و
کمک کند. فکر میکنه
من بلد نیستم. حالا با
این چیزهایی که ازش
گرفتم همچنین غذایی
بپزم که عطرش تمام
ساختمان رو ور داره.
بعد از دو سه ساعت بوی
غذای سوخته تقریبا تمام
ساختمان را برداشته بود.
بدتر از بویش، شکلش
بود که شکل همه
چیز شده بود الا...
حنانه: «این دیگه
چیه؟ چرا اینقدر
شفته شُله شده؟»
حالا وقت غصه خوردن بود.
حنانه: «خیلی بد شد. آبروم
پیش ناهید خانم هم رفت.
یعنی من، حنانه، دختر بابام،
باید از یه غذا پختن شکست
بخورم. بابام میگفت ها که
هر جنگی رو نباید ساده
گرفت... اوه اوه، صدای
زنگ، بابام هم آمد.»
حنانه: «سلام باباجون،
میخواستم امشب
براتون قرمه سبزی...»
بابا: «قرمه سبزی؟
قرمه سبزی؟ به به،
به به، میگم چه بوی
خوبی داره میاد.
در رو باز کن
که دیگه صبر ندارم.
حنانه: «بابا لطفا
یه دقیقه صبر کنین
ببینین چی میگم.»
بابا: «صبر برای چی؟
دیگه چی میخوای
بگی؟ احتیاجی به
حرف زدن نیست. در
عمل کاری کردی
کارستان. خودش...
از صد تا حرف و سخن کارآمدتره. قرمه سبزی؟ چطور
به فکرت رسید این کار رو بکنی؟ یعنی اینقدر بزرگ
شدی که ماشاالله از پس این کارها برمیایی؟ شما بچهها
چه زود بزرگ میشید. بریم بالا سروقت جناب
قرمه سبزی که دیگه صبرم نیست...»
حنانه: «یه ذره صبر کنین ببینین آخه چی میگم.»
بابا: «حرفهامونو موقع تناول دست پخت جنابعالی
میزنیم. به به، بوشو از اینجا حس میکنم...»
نخیر. هر کاری کردم به بابایم بگویم بوی غذا مال ما نیست نشد که نشد. اصلا مجال نداد من حرف بزنم...
ادامه دارد.
گربه صورت چینی
نوعی گربه قرمز مو بلند، ظاهری شبیه سگ چینی دارد که به گربه صورت چینی معروف است. این گربه بسیار آرام است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 437صفحه 40