مجله کودک 437 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 437 صفحه 15

آقای رییس گفت: «تلفن خونه رو که جواب نمیدی، دیر هم که میآی اداره، پشت تلفن اداره هم که دری وری میگی! خب بگو واسه خودم یه پا رییس شدم دیگه!» پغورقاطی که حسابی دست و پایش را گم کرده بود، گفت: «هر چی شما بگید آقای رییس.» آقای رییس حسابی کفری شد. داد زد: «از صبح تا حالا داریم به خونهش زنگ میزنیم، معلوم نیست آقا کجاست که تلفنش رو جواب نمیده. لنگ ظهر هم اومده اداره. زود بیا تو دفتر من، تا تکلیفت رو روشن کنم و حالیت کنم یک من ماست چقدر کره داره!» پغورقاطی با اوقات تلخی رفت توی دفتر رییس. آقای رییس هر چه دلش خواست داد زد و بعد هم توبیخ کتبی نوشت و گذاشت توی پروندهی پغور قاطی. * * * پغورقاطی از اداره که برگشت، حسابی دمق بود. تازه روی مبل ولو شده بود که تلفن، یعنی ساعت زنگ زد. پغورقاطی مثل برق از جا پرید و ساعت را دم گوشش گرفت و گفت: «سلام آقای رییس، امر بفرمایید.» هیچ صدایی از آن طرف خط نیامد. پغورقاطی با ترس و لرز گفت: «صداتون ضعیفه آقای رییس!» باز هم صدایی نشنید. ساعت را گذاشت زمین. بدجوری کلافه شده بود. فکر کرد همهاش تقصیر مخابرات است. تلفن، یعنی ساعت را برداشت و راه افتاد طرف ادارهی مخابرات. توی مو و پوشش بدن در گربه مو بلند یا ایرانی، موی بلند و نرم که سراسر بدن را پوشانده است به چشم میخورد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 437صفحه 15