مجله کودک 449 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 449 صفحه 9

شما، وزیر اعظم را نزد شما فرستادم تا مونس و همدم شما باشد! امیدوارم به وظیفهی فرزندی عمل کرده باشم!» وزیر نامه را از پادشاه گرفت و وارد پشتهی هیزمها شد و از چشمِ حاضران افتاد. لحظهای بعد، پشتهی بزرگ و انبوه هیزم به آتش کشیده شد و شعلههای سوزان آن به آسمان رفت. پادشاه و دربایان، با نگاههای پر از غصه و درد این صحنه را تماشا میکردند، اما برهمنهای بدجنس حسابی خوشحال بودند و تهِ دلشان قند آب میشد. نکتهی جالب این بود که در همان وقتی که همهی حاضران در میدان فکر میکردند الآن وزیر اعظم در وسط آتش دارد میسوزد و کباب میشود، او شاد و خندان از راه تونل زیرزمینی به طرف خانهی خودش میرفت!... * * * وزیر اعظم، چهار ماه در خانهی خودش ماند و خوب استراحت کرد و راحت و آزاد از بارِ زحمت و مسئولیت، خوش گذراند. بعد از این مدت، خدمتکار مخصوص خودش را صدا زد و او را با این پیغام پیش پادشاه فرستاد: «سرورم! جناب وزیر اعظم از آن دنیا برگشته و نامهی مهمی از پدر تاجدارتان برای شما آورده است. حالا اجازهی ملاقات میخواهد!» (ادامه دارد) نمای عقب خودروی لوتوس اسپریت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 449صفحه 9