آقای مدیر: «ما اینجا یک
سبد پر از گل آفتابگردان
داریم، اگر چه خودتان
گلید، اما به هر کدامتان
یکی از این شاخه گلها
تقدیم میشه تا با خودتون
به خونه ببرین و ما را
فراموش نکنین. در ضمن
به عنوان پایان برنامه امروزمان هم میخواهیم
به هم سری بزنیم به کلاسها و قسمتهای
مختلف مدرسه، تا با فضای اینجا آشنا بشید.»
در راهروهای مدرسه
موجی از گلهای آفتابگردان و
گلهای محمدی به راه افتاده بود.
هدیهای کوچک، یک یویوی کشی، به هر دانشآموز
داده میشود. وقت خداحافظی است. اما بچهها
که دست بردار نیستند. یکی میخواهد یویوی
سبزش را با یویوی قرمز عوض کند. دیگری
میخواهد یویوی قرمزش را با آبی عوض کند.
آقای مدیر خیلی خسته شده اما به روی
خود نمیآورد. سبز را میگیرد و قرمز
میدهد، قرمز را... و همچنان میخندد.
در حیاط مدرسه سکوت موج میزند. تا
یک ربع پیش، این حیاط پر بود از
همهمه بچهها، صدای دست زدنشان،
صدای خنده و شادیشان...
... اما هنوز کسی هست، کسی که باید
صندلیها را جمع کند و مدرسه را برای
روز دیگر آماده کند. برای درس
خواندن ما، چند نفر زحمت میکشند؟
نام کشتی: اسمرالدا
Õ کشور سازنده: اکوادور
Õ نوع: ناوچه تندرو
Õ تعداد خدمه: 51 نفر
Õ طول و عرض: 62 در 9 متر
Õ سلاح اصلی: یک توپ 76 میلیمتری موشکهای اگزوست و سام
مجلات دوست کودکانمجله کودک 454صفحه 40