
قصههای مثنوی معنوی مولوی
مَشک آبِ پُربرکت
محمدعلی دهقانی
قسمت آخر
غلام اطاعت کرد و به طرف خانهی اربابش راه افتاد. از آن طرف، ارباب که منتظر او بود، از روی بلندی نگاه میکرد و با دیدن غلام خیلی تعجب کرد. چون مردی که از دور میآمد و افسار شتر را در دست داشت، سفید و نورانی بود و هیچ شباهتی به غلام سیاه سوختهی او نداشت. ارباب، همسایههای خود را صدا زد و با تعجب و نگرانی به آنها گفت: «نگاه کنید! نگاه کنید! این شتر و مَشک مال من است. ولی این مرد که افسار شتر را در دست دارد، غلام من نیست. این مرد، غریبه است و من او را نمیشناسم. نکند در راه غلام مرا کُشته باشد!...» همسایهها هم که از دیدن چهرهی سفید و روشن آن مرد خیلی تعجب کرده بودند، حرف او را تصدیق کردند.
همین که مرد نزدیک شد، ارباب جلو رفت و یقهی پیراهنش را گرفت و
نام کشتی: هانکوک
Õ کشور سازنده: امریکا
Õ نوع: ناو محافظ
Õ تعداد خدمه: 350 نفر
Õ طول و عرض: 43 در 10 متر
Õ سلاح اصلی: 10 توپ کناری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 457صفحه 8