مراسم صبحگاهی به خوبی برگزار شد. بعد از آن هم دانشآموزان یکییکی به سر کلاسهای خود رفتند. یزدان هم در دفتر، به رسیدگی امور مدرسه پرداخت. کار زیاد بود، مسئولیت سنگین بود. معلم نبود چرا ساعات اینقدر به کندی حرکت میکرد، در دلش خدا خدا میکرد این روز را با موفقیت پشت سر بگذارد تا یک وقت آقای مدیر فکر نکند که او از عهده وظایفش به خوبی برنمیآید. چند ساعتی گذشت. زنگهای تفریح یکییکی آمدند و رفتند و اتفاقهایی هم افتاد که یزدان با تلاش خود توانست همه آنها را به خوبی حل و فصل کند، مثلاً ؛
مهدی: (( آقا اجازه؟ میخواستیم آب بخوریم، لیوانمون از دستمون افتاد، اینم داشت میدوید، رفت رو لیوانمون، حالا لیوانمون از وسط شکسته ...))
اما در این یکی مورد قضیه فرق میکرد و یزدان هر چه تلاش کرد تا ... اما بالاخره مجبور شد کاری کند که دوست نداشت. مدیر: (( لطفا تو پرونده نعمتی رو نگاه کنین ببینین شماره تلفن خونشون چنده؟)) ناظم: (( میخوای چیکار کنی یزدان؟)) مدیر: (( دوست ندارم اما چارهای دیگه همندارم. میخواهم زنگ بزنم که فردا پدر یا مادر نعمتی بیان مدرسه تا به اون بیانظباطی که کرده رسیدگی بشه.))
نام کشتی: مادینا
کشور سازنده: فرانسه و عربستان سعودی
نوع: ناو محافظ
تعداد خدمه: 179 نفر
طول و عرض: 115 در 12 متر
سلاح اصلی: یک توپ 100 و 4 توپ 40 میلیمتری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 457صفحه 39