مینو وکفشدوزک هفت نقطهای
مینو دختر کوچکی بود که به دبستانی در شهر میرفت، اما به همراه پدر و مادرش جایی بیرون شهر، در میان کشتزارهای وسیع گندم زندگی میکرد. شغل پدرش کشاورزی بود و باغ میوهای هم داشت که تابستانها پر از سیب و انگور و میوههای جورواجور میشد. مینو و مادرش برای رسیدگی به مزرعههای بزرگ گندم و باغ میوه به پدر کمک میکردند و بنابراین بیشتر وقتشان بیرون از خانه میگذشت.
اما مدتی بود که مینو احساس میکرد پدرش ناراحت و حتی عصبانی است. او حوصلهی هیچکس را نداشت و البته مینو تا حدودی علتش را میدانست. صبح وقت صبحانه مادر از او پرسید: «منوچهر، وضع باغ و مزرعه بهتر نشده؟»
پدر با لحن بد اخلاقی جواب داد: «نه.»
بعد از صبحانه مینو همراه پدرش به باغ رفت. واقعاً منظرهی غمانگیزی بود. شتههای زیادی لابهلای شاخهها و برگها وول میخوردند. کنههای گیاهی همه جا میلولیدند. درختان بیمار با برگهای کج و کوله، زشت و بیریخت شده بودند. روی زمین پر از علفهای سرحالی بود که با گستاخی سرشان را بالا گرفته بودند. همه جا بههم ریخته و آشفته به نظر میرسید.
نام کشتی: کناکس
Õ کشور سازنده: آمریکا
Õ نوع: ناو محافظ
Õ تعداد خدمه: 283 نفر
Õ طول و عرض: 133 در 14 متر
Õ سلاح اصلی: یک توپ DP- موشکهای سام- ضد کشتی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 457صفحه 33