عشق در آیینه عرفان امام خمینی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1387

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : حسنلو، اميرعلي

عشق در آیینه عرفان امام خمینی

عشق در آیینه عرفان امام خمینی

 امیرعلی حسنلو

 

مقدمه

‏یکی از ابعاد شخصیتی مهم امام و از اندیشه های تابناک و برجسته اش اندیشه عرفانی او است که یقیناً در مدیریت و رهبری آن حضرت تأثیر شایانی داشته، این اندیشه درخشان و نورانی ریشه در شناخت عمیق او از خداوند متعال داشت. اطاعت مطلق در برابر خداوند متعال آن حضرت را به جایی از بندگی ترقی داده بود که فوج عظیم انسانها را با خلاص به اطاعت و ارادت به آن وجود الهی وادار می نمود. او با بیانی ساده شوق و عشق را در دل جوانان پاک و غیور این مرز و بوم زنده و آنها را برای دفاع از کیان ایران و انقلاب اسلامی بسیج کرد. بدون تردید اطاعت از مقام ولایت و مرجعیت از یک ارتباط عمیق معنوی و عاطفی نشأت می گرفت که بین مردم و امام برقرار بود. همین ارتباط عمیق معنوی بود که توده میلیونی ملت ایران در برابر ظلم و استبداد دوران استبداد بسیج نمود و انقلاب اسلامی را به ثمر نشاند. انقلاب اسلامی ایران و حکایت رهبری آن عطف به نهضت امام حسین(ع) است. امام خمینی از سلاله پاک آن امام است که پرچم سرافراز آن نهضت را به دوش کشید و چونان امام حسین(ع) عاشقان وارسته از تعلقات دنیا را با خود به دیدار معبود و معشوق ازلی که منتهی و غایت کمال است هدایت نمود. چنانکه فرمود: «از شهدا که نمی شود چیزی گفت، شهدا شمع محفل دوستانند، شهداء در قهقهه های مستانه شان در شادی‏


‏ وصولشان «عند ربهم یرزقون» اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد».‏1

‏ ‏

چـون قلم انـدر نوشتن مـی شتافت  چون بعشق آمد قلم بر خود شکافت2

 

‏در اندیشه عرفانی امام و ابعاد مختلف عرفان اسلامی مسأله «محبت و عشق» جایگاه رفیعی دارد. لذا در این مقاله کوشش بر این است تا شعاعی از اندیشه عرفانی حضرت امام ضمن مقایسه با برخی عرفای نامی دیگر مورد بررسی قرار گیرد و موضوع به طور اجمالی و مختصر که راهگشای پژوهش تفصیلی باشد، تبیین گردد.‏

‏ ‏

تعریف عشق

‏برای عشق تعاریف و معانی مختلفی گفته شد: علاقه مفرط به چیزی، دوست داشتن چیزی بیش از حد معمول، شگفت دوست به حسن محبوب، در گذشتن از حد دوستی و آن عام است که در پارسایی باشد یا غیر آن ـ یا کوری حسن از دریافت عیوب محبوب «حبّ الشیی اعمی و اصّم» یا اینکه گفته شده است ـ مرضی است از قسم جنون که با دیدن صورت زیبا پیدا می شود و گویند آن مأخوذ از عشقه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند. چون بر درختی بپیچد آنرا خشک و زرد نماید، همین حالت ـ عشق را است که بر هر دلی طاری شود صاحبش را خشک و زرد و مریض احوال نماید.‏

‏ ‏

دفاع از حریم عشق

‏امام خمینی علاوه بر اینکه در آثار خود از محبت و عشق الهی سخن گفته است اهل علم را از قضاوت ناصحیح درباره عشق و محبت الهی که آن را رمی به فساد می نمایند نهی می نماید: «و از امور مهمّه ای که تنبّه به آن لازم است و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم کثر الله امثالهم باید در نظر داشته باشند آن است که اگر کلامی از بعض علماء نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند... ‏


‏بدون حجت شرعیّه رمی به فساد و بطلان نکنند... و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیاء و عرفان و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها که در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن برهانی عقلی یا حجتی شرعی ندارد به جام دوست قسم که  کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است ...»‏3  ‏بدین ترتیب حضرت امام مسأله عشق و محبت الهی را مثل سایر حکماء و فلاسفه کاملاً شرعی و مبنای آن را قرآن و حدیث وائمه می داند. «... آیا غیر از فنای ذاتی و ترک خودی و خودیت و انیت و انانیت که در لسان اهل معرفت است به چیز دیگری قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و اولاد معصومین او سلام الله علیهم وارد شده و مکرر خواندی ... الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ... آیا حقیقت و لاحظته فصعق لجلالک غیر از آن صعق در لسان اولیاست ...»‏4‏ امام خمینی علما را از اتهام و متهم نمودن بزرگان به تصوف بر حذر می دارد و خودش علاوه بر آثار منثور در آثار منظوم و عرفانی خود از اصطلاحات مجازی عرفا بهره می جوید:‏

‏ ‏

طور سینا را بگو ایام صعق آخررسید     موسی حق، در پی فرعون باطل آمده

طور است و جمال دوست همچون موسی ‏  یاد همه چیز را جز او دور فکن

دک کن جبل خودی خود چون موسی   تا جلوه کند جمال او بی ارنی

ای موسی صعق دیده در عشق     از جلوه طور لا مکانی5

 

‏حضرت امام تبیین حال جذبه روحی و فنا ی کلی به حالت عاشق دلباخته تمثل می جوید: «مثل جذبه روحی ... مثل حال عاشق مجذوب و حرکات عاشقانه او که عاشق نباید در عشق بازی مقدمات ترتیب دهد و نتیجه بگیرد بلکه خود حقیقت عشق، آتشی است که از قلب عاشق طلوع می کند و جذوه آن به سرّ و علن و باطن و ظاهرش سرایت می کند و همان تجلیات حبّی در سرّ قلب به صورت عشقبازی در ظاهر در می آید: از کوزه برون همان تراود که در اوست. همینطور مجذوب مقام احدیت و عاشق جمال صمدیت تجلیات باطنیه محبوب و تجلیات حبّیه حبیب که در ملک ظاهرش بروز کند و در مملکت شهادتش صورت یابد. همین نقشه نماز را تشکیل دهد. و اگر غیر از این اوضاع و احوال که برای حضرت ختمی صلوات الله علیه و آله در این مکاشفه ‏


‏روحانیه و معاشقه حبیبانه دست داد حال دیگری دست دهد...»‏6

‏امام مسأله عشق را نه تنها مشروع بلکه فطی می داند: «... اعلم ان الله تعالی ... فطر النفوس ... علی فطره الله أی العشق بالکمال المطلق ... و بالجمله الانسان بفطرته عاشق الکمال المطلق و بتبع هذه الفطره فطره اخری ... فالانسان عاشق جمال الله و یحنّ الیه تعالی ... فطر الناس علی هاتین الفطرتین الفطره الاصلّیه هی فطره العشق بالکمال المطلق و الفطره التبعیّه ...».‏7

‏امام خمینی رضوان الله علیه معتقد است که انسان از فطرت عاشق کمال است و گریزان از نقصان و کمبود، لذا همیشه خود را به سوی کمال می کشاند تا از نقصان رهایی یابد. فطرت اصلی انسان عبارت است از عشق به کمال مطلق و فطرت تبعی، عبارت است از فطرت انزجار و تنفر از نقص باشد که آدمی این دو فطرت را براق سیر و رفرف معراج خود سازد و با این دو بال به آشیانه اصلی اش، که آستان حضرت دوست و درگاه اوست پرواز کند.‏ 8‏ «باعتبار ایجاد العشق الطبیعی فی کل موجود و ایکاله علیه السیر الی کماله و التدرج الی مقاله فی النشأه الدنیا و له و ...» وجود عشق در تمام موجودات بالأخص در انسان در نظر همه عرفا و فلاسفه امری اتفاقی است لذا نمی توان آن را منکر شد.‏

‏ ‏

مهر کوی تو در آمیخته در خلقت ما           عشق روی تو سرشته است به آب و گل من

عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست              کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست

عشق جانان ریشه دارد در دل از روز الست               عشق را انجام نبود چون و را آغاز نیست

غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی               که در این بادیه غمزده غمخواری نیست

عشقت اندر دل ویرانه ما منزل کرد              آشنا آمد و بیگانه مرا زین دل کرد

سرگشته و حیران همه در عشق تو غرقند                دل سوخته هر ناحیه بی تاب و توانند9

 

مراحل و شرایط عشق حقیقی

‏عشق نیز مثل سایر امور ترقی مادی و معنوی، دارای قله و اوج است که برای رسیدن به آن باید مراحلی را طی نمود. مراحلی که برای عشق در نظر گرفته شده همان مراحل سیر سلوک است به بیان شرع و غیر از آن نیست مراقبت از اعمال و فرایض و ترک کامل و عملی محرمات با برنامه ‏


‏دقیق است.‏

‏ ‏

پرهیز از شهرت و کبر و ستیز با نفس و ریا

‏در این مسیر باید ابتدا با بت نفس به مبارزه بر خواست و آن را خوار و ذلیل نمود و مبانی تزویر و ریاکاری و خودنمایی را از دل زدود، این معانی در کلمات حضرت امام با استعاره های زیبایی متجلی می گردد و گاهی از آنها به بت و خرقه ریا و سجاده و مدرسه و غیره... یاد می نماید:‏

 

بر در میکده از روی نیاز آمده ام       پیش اصحاب طریقت به نماز آمده ام

صوفی و خرقه خود، زاهد و سجاده خویش ‏        من سوی دیر مغان نغمه نواز آمده ام

از همه قید بریده ز همه دانه رها        تا مگر بسته ی دام بت یکدانه شویم

آنکه از باده عشق تو لبی تازه نمود  ‏         ملک هستی بر چشمش پر کاهی نبود

کورکورانه به میخانه مرو ای هشیار  ‏       خانه عشق بود جامه تزویر برآر

عاشقانند در آن خانه همه بی سر و پا           سر و پایی اگرت هست در آن پا نگذار

جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم         خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

بگذارید که از بتکده یادی بکنم                          من که با دست بت میکده بیدار شدم10

‏ ‏

‏کسی که سالک طریق دریای عشق و محبت الهی است باید قیود منیت را از خود پاک نماید و از هر قیدی آزاد باشد و از بندگی هر ربّی و مولایی رها شود تا به تمام معنا بندگی خداوند یکتا در او صادق باشد و از ریا و شرک خفی و جلی مبّری باشد.‏

 

این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود          بایدت از شوق پروانه شوی بریان شوی

اگر دل بسته ای بر عشق جانان جای خالی کن           که این میخانه هرگز نیست جز مأوای بیدلها

نیستی را برگزین ای دوست اندر راه عشق         رنگ هستی هر که بر رخ دارد آدم زاده نیست

تا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنوی  ‏        هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست

عاشق نشدی اگر که نامی داری      دیوانه نه ای اگر پیامی داری

تا خود بینی تو مشرکی بیش نه ای       بی خود بشوی که لاف مطلق نزنی

اگر دل داده ای بر عالم هستی و بالاتر  ‏      بخود بستی ز تار عنکبوتی بس سلاسلها

هرگز نه آنچه در خور عشق است و عاشقی            تا یک نشانه ای نبود از فنای تو11

‏ ‏

‏در این مسیر باید با، بت  نفس نیز به مبارزه بر خواست و آن را خوار و ذلیل نمود و مبانی تزویر و ریاکاری و خودنمایی را از دل زدود، این معانی در کلمات حضرت امام با استعاره های زیبایی‏


‏متجلی می گردد و گاهی از آنها به بت و خرقه ریا و سجاده و مدرسه و غیره ... یاد می نماید:‏

‏ ‏

بر در میکده از روی نیاز آمده ام   پیش اصحاب طریقت به نماز آمده ام

صوفی و خرقه خود، زاهد و سجاده خویش  ‏   من سوی دیر مغان نغمه نواز آمده ام

از همه قید بریده ز همه دانه رها   تا مگر بسته ی دام بت یکدانه شویم12

 

‏داشتن نام و قدرت ظاهری که برای بندگان خدا سودی نبخشد مانع سیر سلوک شناخته شده که باید پرهیز شود شهرت کاذب از موانع راه است:‏

‏ ‏ 

آنکه سر در کوی او نگذاشته آزاده نیست                     آنکه جان نفکنده در درگاه او دلداده نیست

نیستی را برگزین ای دوست اندر راه عشق    رنگ هستی هر که بر رخ دارد آدم زاده نیست13

 

‏رنگ مستی یعنی رهیدن از خودی و خودبینی و رسیدن به مقامی که غیر از دوست هیچ نبینی.‏

‏سر دادن در راه دوست رسمی است عاشقانه که سرور و سالار آزادگان جهان حسین بن علی(ع) آن را به شاگردان مکتبش آموخت.‏

 

تا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنوی  هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست14

 

‏باید از تمام تعلقات و زیبایی های مادی در راه دوست گذشت.‏

 

عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست  مرغ بال و پر شکسته فکر باغ و لانه نیست

عاشق  از هر چیز جز دلدار دل برکنده خامش  چونکه با خود جز حدیث عشق گفتاری ندارد15

 

‏ترک حس خودکامگی و غرور و بزرگی ظاهر، اولین گام حرکت به سوی بندگی است، این مرحله در عشق، مرحله آغازین است چاکی حق با این مرحله حاصل می شود.‏

‏ ‏

کتمان و عفت در عشق

‏شیخ الرئیس و خواجه طوسی در نمط نهم (مقامات العارفین) یکی از شرایط رسیدن به کمال را عشق عفیف دانسته اند یعنی عفت را در مسأله عشق و ترقی به کمالات دخیل دانسته اند‏16‏ در روایات اسلامی نیز به این مسأله اشاره شده است که عرفا به اقتباس از روایات این مباحث را طرح نموده اند:‏

‏«من عشق فعفّ ثم مات مات شهیداً» و «من عشق و کتم و عفّ فمات و هو شهید» و «من عشق و کتم و عفّ و صبر غفر الله له و ادخله الجنه» و «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ‏


‏ممّن قدر فعفً».‏17

‏عفاف در عشق ورزی از مقدمات و اسباب پیشرفت و ترقی است، اگر عفاف را در این احادیث مخصوص عشق مجازی بدانیم، پله ای خواهد بود برای ترقی و راه یابی به عشق حقیقی الهی، کتمان و عفاف و صبر هر سه از شرایط عشق است و اگر این شرایط در عشق حیوانی و نفسانی رعایت شود صعود به قلّه عشق حقیقی آسان خواهد بود. مقام شهادت که یکی از عالی ترین مقامات معنوی است که به عاشق عفیف و صبور اعطاء می شود. کتمان و پوشیده داشتن سرّ عشق و اندوه آن نیز از توجه عرفا و فلاسفه بدور نبوده است.‏

‏ ‏

‏امام در کتمان عشق چنین فرموده:‏

 

غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی    که در این بادیه غمزه غمخواری نیست

راز دل را نتوانم به کسی بگشایم   که در این دیر مغان راز نگهداری نیست18

سرّ عشق است که جز دوست نداند دیگر    ‏ می نگنجد غم هجران وی اندر گفتار

با که گویم غم آن عاشق دلباخته را   که همه راز خود اندر شکم چاه نمود

سرّ عشق از نظر پرده دران پوشیده است      ما ز رسوایی این پرده دران بی خبریم

راز بیهوشی و مستی و خراباتی عشق   نتوان گفت که از راهبران بی خبریم19

‏ ‏

حجابهای راه عشق (مدرسه و درس ...)

‏منظور بریدن از حجابها این است که وقتی عارف بین دو راه واقع شد، مثل قیام در راه حق و سکوت یا اشتغال به امور دنیا کدام ارجح است. امام همه قیود را رها کرد و در برابر طاغوت ایستاد، از این روی همه را حجاب می شمارد.‏

 

 

در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب  از حجاب آنکه برون رفت بحق جاهل بود

عالم و حوزه خود صوفی و خلوتگه خویش       ما و کوی بت حیرت زده خانه بدوش

از در مدرسه و دیر وخرابات شدم      تا شوم بر در میعاد گهش حلقه بگوش

از قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشد      جز حرف دلخراش، پس از آنهمه خروش

در میخانه گشایید به رویم شب و روز         که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم20

در مدرس فقیه به جز قیل و قال نیست         در دادگاه هیچ از او داستان نبود

مرا که مستی عشقت ز عقل و زهد رهاند  ‏         چه ره به مدرسه یا مسجد ریا دارم

با صوفی و با عارف و درویش به جنگم           پرخاش گر فلسفه و علم کلامیم

 


از مدرسه مهجور و ز مخلوق کناریم  ‏     مطرود  خرد پیشه و منفور عوامیم

با هستی و هستی طلبان پشت به پشتیم          با نیستی از روز ازل گام بگامیم21

گفته بودی که ره عشق ره پرخطری است         عاشقم من که ره پر خطری می جویم

بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را        از صنمخانه این قافله بیگانه شویم

فارغ از خانقه ومدرسه و دیر شده        پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

از همه قید بریده ز همه دانه رها        تا مگر بسته دام بت یکدانه شویم

در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی      در مأذنه از یار ندیدیم صدایی

حاصل نشد از مدرسه جز دوری یار        جانا مددی بعمر بی حاصل ده

از مدرسه و خانقهم باز رهان      مجنون کن و خاطر پریشانم ده22

 

‏در مسیر عشق همه قیود، حجاب، باطل است: مدرسه و مسجد و دیر، دروس، فقه و غیر آن همه از قیود کنایی است که باید از آنها رهید تا به راه عشق رسید.‏

 

چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم          آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود

دکه علم و خرد بست در عشق گشود         آنکه می داشت بسر علت سودای تو را

بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر           نتوان شرح کنم جلوه والای تو را

اسفار و شفاء ابن سینا نگشود          با آن همه جرّ و بحث ها مشکل ما

از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد         ‏ کی می توان رسید به دریا از این سراب

در یم علم و عمل مدعیان غوطه ورند  ‏       مستی و بیهشی می زده گرداب من است

تا اسیر رنگ و بویی بوی دلبر نشنوی‏                           هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست

هر چه فراگرفتم وهر چه ورق زدم         چیزی نبود غیرحجابی پس از حجاب

تو که دلبسته تسبیحی و وابسته دیر          ساغر باده از آن میکده امید مدار

پاره کن سبحه و بشکن در این دیر خراب            گر که خواهی شوی آگاه ز سرّالاسرار23

‏ ‏

مقامات عشق در نگرش امام

‏وقتی انسان در مقام کمال قرار گرفت مرحله شهود به او دست می دهد و به تسبیح عاشقانه تمام کائنات واقف می شود «و چون سالک را این مشاهده دست دهد و خود را به شراشر اجزاء وجودیه خود، از قوای ملکیه تا سرایر غیبیه و جمیع سلسله وجود را عاشق و طالب حق بیند و اظهار این تعشق و محبت را نماید از حق استعانت وصول طلبد...»‏24


فناپذیری

‏تمام عرفا برای عشق ورزی در طریق حق شرایط سختی را تبیین نموده و به آن عمل کرده اند چنانکه در آثار حضرت امام این حقیقت بوضوح دیده می شود. و برای هر سالک موانع عدیده ای در این راه وجود دارد و تا فنای از خویش و رهایی از تمام قیود حاصل نشود راه ترقی به کمال مسدود خواهد بود:‏

‏ ‏

عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور است      بی خبر آنکه به ظلمتکده ساحل بود

اگر ز عارف سالک سخن بود روزی   یقین بدان که نخواهد رسید بر مقصود25

 

هرگز نه آنچه در خور عشق است و عاشقی      تا یک نشانه ای نبود از فنای تو

گر نداری سر عشاق وندانی ره عشق   سر خود گیر و ره عشق به رهوار سپار

باز کن این قفس و پاره کن این دام از پای      پر زنان پرده دران رو به دیار دلدار

من در هوای دوست گذشتم ز جان خویش   دل از وطن بریدم و از خاندان خویش

من داشتم به گلشن خود آشیانه ای   آواره کرد عشق توام ز آشیان خویش

یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم    از سر خویش گذر کرده سوی یار شدم

ز جام عشق چشیدم شراب صدق و صفا  ‏  به خمّ میکده با جان و دل وفا دارم26

‏ ‏

رسیدن به شهود

‏حضرت امام مقام و مرتبه شهود را پس از مرحله عشق به خداوند می داند: «و پس از ریاضات و مجاهدات و دوام تذکر و عشق به حضور وخلوت و تضرع و انقطاع تام، سالک از مرتبه اطمینان و عرفان به مرتبه شهود و عیان رسد و حق به تجلّی فعلی مناسب با قلبش به سرّ قلب او تجلی کند پس قلب لذت حضور را دریابد و عشق به حق به هم رساند و لذت فیض حضور...».‏27

‏ ‏

سریان عشق در هستی از منظر عرفا

‏در اینکه محبت و عشق اساس زندگی و بقاء موجودیت عالم است. شکی نیست، زیرا تمام حرکات و سکنات و جوش و خروش جهانیان بر اساس محبت و عشق است و بس. عرفا گویند حتی وجود افلاک و حرکات آنها بواسطه عشق و محبت است‏28‏ و عشق عنصری است که در ذات‏


‏ تمام موجودات وجود دارد تا آنها را به سوی غایت منظور نظر سوق دهد، بنابراین تمام کهکشان و موجودات عاشق ذات حق هستند و بر این مدار استمرار حیات می دهند، عرفای اسلامی در آثار خود به این معنا تأکید دارند و متفق اند:‏

 

همه ذرات مست عشق تواند    پای کوبان ز دست عشق تواند29

 

خدا از عشق کرد آغاز عالم                  ‏ نبی از عشق جست انجام معراج

سکون از عشق دارد کوه و صحرا  ‏                 خرد از عشق دارد بحر مواج

گهی کم گه زیاد از عشق شد مه  ‏                ز عشق افروخت رخ خورشید وهّاج

ز نور عشق دارد روشنی روز   سیه از دود عشق است این شب داج30

 

عشقست روان در رگ و در ریشه جان ها ‏                     ذرات جهان پر از این باده ناب است31

 

‏شیخ اشراق آفرینش زمین و آسمان را از آویخته شدن حزن و عشق به خاطر دوری از حسن موجود می داند و سبب سجده ملائکه را بر آدم تجلی حسن (روح) در انسان خاکی می داند از آن زمان که افلاکیان برای تماشای آدم آمدند عشق فرمانده و پادشاه آنها شده و همگی روی به سوی حسن نهاده اند و به مطاف او مشغولند.‏32

‏شیخ تمام موجودات را طالب جمال  و حسن می داند که با عشق «...وصول به حسن ممکن نباشد الا بواسطه عشق» بتوانند بدان وصال رسند.‏33

‏شیخ اشراق عقیده دارد که آسمان ها را زنده اند و عاشق نور اقدس و مطیع آفریدگار و در عالم اثیر هیچ مرده نیست همه زنده به عشق اند.‏

 

به عشق زنده بود هر چه هست در عالم  جهان تبی است در جان عشق در کار است

 

‏ملاصدرا نیز عقیده دارد تمام هستی آکنده از عشق حق (عزاسمه) است؛ عرفای بزرگ دیگر نیز مثل صدرا چنین اعتقادی دارند:‏

‏ ‏

‏مولوی:‏

 

جزوها را رویها سوی کلست  بلبلان را عشق بازی با گلست

جزو سوی کل دوان مانند تیر    کی کند وقف از پی هر گنده پیر

 

‏شیخ بهایی:‏


 

عشق است کلید خزاین جود  ساری در همه ذرات وجود

‏ ‏

‏جامی:‏

‏ ‏

عشق مفتاح معدن جود است  هر چه بینی به عشق موجود است

هیچ جنسی ز سافل و عالی  نیست از عشق و حکم آن خالی

لیک عشق حق است اصل در آن     پرتو آن فتاده بر دگران

‏ ‏

‏حافظ:‏

 

همه ذرات مست عشق تواند   پای کوبان ز دست عشق تواند

که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم                    طفیل هستی عشقند آدمی و پری

 

‏عشق آغاز تمام هستی است و در وجود تمام موجودات نهفته است و اکثر عرفا و حکماء با صدرالمتألهین در این قول متفق اند بنابراین «... لیس لاحد ان ینکر وجود العشق الربانی و المحبه الالهی فی هذه الصور المفارقه...»‏ ‏عشق الهی را هیچکس انکار نمی کند.‏

 

«عشق ربانیست خورشید و کمال  امر نور اوست خلقان چون ظلال»

 

‏شیخ الرئیس نیز برای عشق اقسامی قائل است، عشق مطلق را در عقول مجرده بعد از مرتبه حق در ملائکه دانسته و بعد در مرتبه نفوس کامله و مراتب دیگر که هم دارای شوق اند و هم دارای عشق گروهی از ملائکه که در مرتبه عقول مجرده هستند به غیر از ذات حق از هیچ چیز باخبر نیستند و توجه به غیر خدا ندارند. و به قول بسیاری از عرفا مست عشقند و از خود بی خود و در مقام فناء.‏

‏ ‏

‏چنان که جامی گفت:‏

‏ ‏

از ملائک جمـاعتــی هستنـد  کـز مــی عشق جـاودان مستنـد

‏ ‏

سریان عشق در هستی از منظر امام

‏چنان که گذشت اکثر فلاسفه و عرفا عشق را در تمام هستی جاری و ساری می دانند و به مراتب عشق نیز معتقدند.‏

‏امام خمینی رضوان الله علیه همجون فلاسفه و عرفای بزرگ اسلامی و علمای بالله که صاحب نظر در عرفان بوده اند، نه تنها معتقد به حالت عاشقانه در عارف و سالک است و آن را ‏


‏قبول دارد بلکه سریان عشق را در تمام هستی و موجودات می پذیرد:‏

‏ ‏

«دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را  ‏    نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را

همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست         کور دل آنکه نیابد به جهان جای تو را»

عشق اگر بال گشاید به جهان حاکم اوست       گر کند جلوه در این کون و مکان حاکم اوست34

 

‏کلام امام ملهم از دعای عرفه امام حسین(ع) عمیت عین لاتراک...‏

 

سر نهم بر قدم دوست به خلوتگه عشق لب نهم بر لب شیرین تو فرهاد شوم

یاد روزی که به خلوتگه عشاق روم  طرب انگیز و طرب خیز و طرب زاد شوم

گر از سبوی عشق دهد یار جرعه ای  مستانه جان ز خرقه ی هستی در آوردم35

 

‏در این جا خلوتگه عشق همان مقام ملائکه است، انسان کامل تمنای رسیدن به آن را دارد که بالاترین مرتبه عشق حقیقی است که ملائکه در آنجا مستند نه هشیار، بسوی عشق همان وسیله رسیدن به آن مقام مستی است که در خلوتگه عشق یافته می شود.‏

‏امام خمینی تمام ذرات هستی را برخوردار از عشق به خداوند متعال می داند:‏

 

 

ذره ای نیست به عالم که در آن عشقی نیست                 بارک الله که کران تا به کران حاکم اوست

من چه گویم که جهان نیست به جز پرتو عشق          ذوالجلالی است که بر دهر و زمان حاکم اوست

سرگشته و حیران همه در عشق تو غرقند  دل سوخته هر ناحیه بی تاب و توانند

عالم عشق است هر جا بنگری از پست و بالا  سایه عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم

هر چه گوید عشق گوید، هر چه سازد عشق سازد‏            من چه گویم، من چه سازم من که فرمانی ندارم

در غم دوری رویش همه در تاب و تبند                      همه ذرات جهان در پی او در طلبند36

 

‏ ‏

تجلی حق از عشق، در دیدگاه امام

‏حضرت امام خمینی در تبیین حدیث کنت کنزاً مخفیا معتقد است که خداوند متعال فاعل بالحب و العشق است همین عشق به ذات است که پی آمدش نقشه این جهان است و جهان خلقت،  بیانگر کمالات است که در ذات است. این عقیده را چنانچه بیان شد عرفا و حکمای سلف نیز ابراز نموده اند.‏

‏امام خمینی نیز معتقد است همانگونه که علم حضرت حق به ذات خودش علم به ما سوای ذات است در مرتبه ذات چون که (بسیط الحقیقه کل الاشیاء) و در مرآت تفصیل علت علم به ‏


‏ماسوا همانعلم به ذات است، حب به ذاتش نیز چنین است.‏37

‏اراده ای که از حق تعالی به اشیاء تعلق می گیرد و البته به گونه ای که منزه از رنگ تغیّر و زوال است مانند اراده ما نیست که متغیّر و حادث و زودگذر باشد. تعلق اراده حق تعالی به اشیاء به خاطر آن است که ذاتش محبوب اوست  و عشق به ذات خود دارد و ذات خود را می پسندد نه آنکه اشیاء به طور مستقل محبوب او باشند و به این معنای بلند عرفانی اشاره فرمود در حدیث معروف قدسی که: (من گنجی بودم پنهان پس دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم) پس علت خلقت عالم حب ظهور و معروفیت ذات است و حبّ خود ذات‏38‏ بنابراین امام نیز مبدأ عشق را ذات حق می داند و مبدأ خلقت و اساس آن را عشق، از این روست که سعدی علیه الرحمه گفته: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست...‏

‏و حضرت امام می فرماید:‏

‏ ‏

وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق  آدم و جن و ملک مانده به پیچ و خم عشق39

 

‏امام، جهان هستی را پدیده ای می داند که اصل آن بر پایه ای زیبا چون عشق نهاده شده. کتاب سرّالصلاه حضرت امام در حقیقت شرح معاشقه انسان مؤمن با پروردگار است و کشف رموز عشق الهی است که در نماز نهفته است، معرفت به ابعاد و اسرار این رموز و دقت در حالات نماز عرفای بزرگی مانند امام خمینی پرده از این حقیقت می گشاید که حقیقتاً در حال نماز مقام وصول به آنها دست می داده است که فهم این حدیث شریف را آسان می نماید «الصلاه معراج المؤمن». بر این اساس است که انسان های مؤمن دارای حالاتی هستند که منتظر وقت عبادات هستند و در آن حال مسرتی به آنها دست می دهد که با هیچ چیز عوض نمی کنند و در این مقام است که فرموده اند: «افضل الناس من عشق العباده»‏40‏ در این حالت است که در شأن انسان مؤمن چنین وصفی آمده است: «فاذا احببته کنت سمعه و بصره و لسانه...»‏41‏ چون او را دوست بدارم تمام وجودش را فرامی گیرم چشم و زبان و گوش او باشم، یعنی وقتی تمام وجود انسان مؤمن محبوب حق می شود. او تجلی حق است ـ این حقیقت در قرآن شریف به کرّات آمده است که خداوند مؤمنان را دوست می دارد. مصداق بارز و عینی این انسانها، انسانهای کاملند چنانکه امام می فرمایند: ‏


‏انسان کامل مظهر و تجلیگاه اسماء الهی است... و رحمانیت و رحیمیت اظهار همان اعیان است از غیب هویت تا افق شهادت مطلقه؛ و ایداع فطرت عشق و محبت کمال مطلق است در خمیره آنها که بدان فطرت عشقیه سائقه و جذبه قهریه مالکیه که ناصیه آنها را گرفته... پس با این طریقه غایت آمال و نهایت حرکات و منتهای اشتیاقات و مرجع موجودات و معشوق کائنات و محبوب عشاق و مطلوب مجذوبین ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند از این مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور دیگری دانند...‏42

‏در تفسیر و تبیین سرّ «ایاک نعبد...» می فرماید: جوینده غیر تو نیستیم از ادنی مرتبه سفل ماده تا اعلی مرتبه غیب اعیان ثابته، حق طلب و حق جو هستیم و هرکس در هر مطلوبی طلب تو کند و با هر محبوبی عشق تو ورزد...‏43‏ و به قول شیخ بهایی:‏

‏ ‏

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو  هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

بلبل به چشمن زان گل رخسار، نشان دید                  پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید                  یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید                 دیوانه برون از همه آیین تو جوید...

‏ ‏

‏امام با الهام از سالار شهیدان و یاران باوفایش که در عشق ورزی به نقطه اوج رسیدند، توانست صدای آن عاشقان به خون طپیده را بار دیگر زنده نماید و خود سرور شهیدان انقلاب اسلامی بود. اگر در کربلای حسینی یاران حسین یاران حسین عاشق و پیش مرگ او بودند، در کربلای ایران جوانان غیور ایران زمین عاشقان و دلباخته خمینی بودند و با یک ندا به او لبیک گفته و به لقای یار شتافتند.‏

‏ ‏

تجسم عشق در زندگی امام خمینی

‏امام خمینی در طول تاریخ اسلام بعد از حکومت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) اولین عارف و فیلسوف و فقیهی است که در میدان عملی و نظری عشق و محبت الهی با الهام از مکتب عاشورا و سیره ائمه هدی علیهم السلام بهترین جایگاه را برای عشق و محبت الهی به تصویر کشید، او علاوه بر اینکه از حکما و فلاسفه صاحب اندیشه قرن حاضر است از عرفای نامدار تاریخ اسلام و‏


‏ تشیع محسوب می شود، تاگر عرفا و حکمای اسلام عشق را در دفاتر و کتب خود تعریف و تمجید نموده اند و یا در محراب عبادت و یا در خلوتگاه راز و نیاز خود بدان پرداخته اند و بیش از این حد و مرز فراتر نرفته و چندان تأثیرگذار نبوده اند، عاشق دوران ما فراتر از این اندیشه ها و عمل پیشرو است، هم در میدان قال و هم در حال، عشق الهی او چونان عشق انبیای الهی است و رستاخیز است، عشقی فراگیر و دگرگون کننده احوال جوامع بشری، اگر عرفای  بزرگ شیعه از قرآن درس عشق گرفته و از آن با زبان زیبای هنری نثر و نظم نوشته اند و در مرتبه اول دل خویش را شیدای حق و در مرتبه دوم خواننده را تحت تأثیر قرار داده اند، درس عشق خمینی فراخور تمام اصناف بود و از هر طبقه و صنفی در زمره عشاق او قرار داشته اند، درست مانند مولایش حسین که در صفوف عشقبازی حسین از پیر فقیه تا جوان برومند شجاع و نوزاد شیرخوار و زنان وارسته و دلباخته در راه مولایشان حضور داشتند و مسابقه فدای جان خویش در راه محبوب، از همدیگر سبقت می گرفتند. آیا جانفشانی در راه دفاع از حریم وطن را می توان بدون عشق تصور کرد؟ آیا بدون عشق انسان قادر است در برابر گلوله و آتش جان خویش را قرار دهد، پیروان مکتب عشق خمینی در احیای عشق و تحقق این اندیشه و در عینیت بخشیدن به آن در طول تاریخ بی نظیر هستند.‏

‏اما از آغاز حرکت و انقلاب خویش تا برقراری حکومت اسلامی و در دوران رهبری بدون استثناء در همه احوال، خدا، خدا، گفت و از انبیای الهی سخن گفته و با شهامت کامل در برابر استکبار ایستادگی نمود. یکی از علایم عشق و مرتبه شهود، شجاعت در برابر مدعیان کبر و نخوت است و تا کسی در مرحله معرفت به این مرتبه نرسیده نمی تواند با این همه عزت و اتکای به قدرت الهی اینگونه در برابر طاغوت افشاگری نماید.‏

‏عشق در مرحله ای که با فرد سر و کار دارد بسیار محدودتر است ولی از مرحله ای که وجود انسان را فراگرفت و لبریز شد و به اجتماع کشیده شد، جمعی را نیز عاشق خود نموده و همراه نماید تا اینکه رستاخیزی برای عاشقان به وجود می آورد. عاشق حق، خود عاشقانی دارد، چون جلوه، از حق می شود، امام مصلحی بود، عاشق پیشه و در مرتبه عشق به خداوند متعال در حدی بود که از هیچ قدرتی هراس و بیم نداشت.‏


‏ ‏

‏عشقی که امام از آن صحبت می کرد و در آثارش جلوه گر است، عشق منفعلانه نیست که در گوشه ای از دنیا یا معابد بتوان به آن رسید، عشق امام عشق اصلاحگر و متحولانه و پویاست که جامعه را رو به رشد و تعالی معنوی و مادی می برد، در این مسلک عاشق کسی است که مدیری مقتدر و مسلط بر امور و وظایف خود باشد، اگر استاد دانشگاه است با تعهد تدریس کند و دانش آموخته او متعهد و عاشق باشد اگر صنعتگر است صنعتی را به جامعه تحویل دهد و تولیداتش به گونه ای باشد که خیانت در آن راه نداشته باشد، نتیجه کارش به دست هر کس رسید تعهد و صداقتش نیز همراه صنعتش باشد، از این روی عرفان و عشق، می تواند بهترین مؤلفه برای اصلاح اجتماعی باشد، تصوف و عرفان خانقاهی بدان جهت از اسلام بیگانه است که اسلام از خمودی و قشری گری و انزوا و ذکر بی خاصیت، مبری و دین عمل و تلاش و تکاپوی گری و حرکت و رشد است.‏

‏امام اینگونه عمل نمود که عرفان و عشق را در جهان با اقتدار و انقلابی و مبارز نشان داد و از گوشه معابد و خانقاه ها بیرون آورد و اسلام اصیل را با حرکت خود احیاء کرد، او نشان داد که عاشق و عارف و سالک و فقیه و فیلسوف باید اصلاحگر و انقلابی و شجاع باشد که این عین عرفان و مسلک اولیاء و انبیای الهی و راه ائمه معصومین علیهم السلام است. امام با این حرکت حجت را بر تمام اهل فرهنگ تمام کرد.‏

‏ ‏

عاشقان از در و دیوار هجوم آوردند  طرفه سرّی است هویدا ز در محکم عشق

ریزه خواران در میکده شاداب شدند  جلوه گاهی است ز رندان به در خاتم عشق

غم مخور ای دل دیوانه که راهت ندهند‏                 پیش سالک نبود فرق ز بیش و کم عشق

به حریفان ستم پیشه پیامم برسان  جز من مست نباشد دگری محرم عشق44

‏ ‏


پی نوشتها:

‏1. امام خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج 21، ص 147.‏

‏2. مثنوی معنوی.‏

‏3. امام خمینی، سر الصلاة، چاپ اول، مؤسسه نشر آثار امام، 1369، ص 38.‏

‏4. همان، ص 38 ـ 39.‏

‏5. دیوان امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385 (چاپ چهل و هشتم)، ص 178، 231، 246، 289.‏

‏6. امام خمینی، سرالصلاة، «پیشین»، ص 11 ـ 12.‏

‏7. امام خمینی، طلب و اراده، ترجمه و شرح سید احمد فهری، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362، ص 152.‏

‏8. همان، ص 154، امام خمینی، شرح دعای سحر، انتشارات تنظیم و نشر آثار امام، 74 ص 43.‏

‏9. دیوان امام، ص 174، 66، 65، 73، 81، 102.‏

‏10. همان، ص 138، 170، 109، 124، 142.‏

‏11. همان، ص 185، 46، 70، 242، 246، 46، 175.‏

‏12. همان، ص 138، 170.‏

‏13. همان، ص 70.‏

‏14. همان، ص 70.‏

‏15. همان، ص 72، 77.‏

‏16. حسین بن عبدالله، شیخ ابو علی سینا، الاشارات، ج 3، چاپ اول، قم، انتشارات: النشر البلاغه، 1375، ص 4ـ 80.‏

‏17. محمدی ری شهری، «پیشین»، ص 331.‏

‏18. دیوان امام، ص 73.‏

‏19. همان، ص 121، 116، 165.‏

‏20. همان، ص 104، 130، 131، 142.‏

‏21. همان، ص 108، 148، 167. ‏

‏22. همان، ص 169، 170، 187، 238.‏

‏23. همان، ص 104، 42، 44، 48، 57، 70، 48، 124.‏

‏24. امام خمینی، «سرالصلاة»، پیشین، ص 91.‏

‏25. دیوان امام، ص 104، 105.‏

‏26. همان، ص 175، 124، 133، 144، 148.‏

‏27. سرالصلاة، ص 22.‏

‏28. سیدجعفر سجادی فرهنگ و اصطلاحات عرفانی، چاپ دوم، تهران، انتشارات طهوری، 73، ص 583.‏

‏29. عبدالرحمن، جامی، دیوان اشعار (هفت اورنگ).‏

‏30. محمدمحسن، فیض کاشانی، دیوان اشعار، تصحیح محمد پیمان، تهران ـ انتشارات سنایی ـ چاپ چهارم، 1370، ص 92.‏

‏31. همان، ص 85.‏

‏32. شیخ شهاب الدین سهروردی، مجموعه مصلفات، ج 3، چاپ دوم، تهران. پرورشگاه علوم انسان، 1373، ص 81 ـ 268.‏

‏33. همان، ص 284.‏

‏34. دیوان امام، ص 42، 62.‏

‏35. همان، ص 159، 151.‏

‏36. همان، ص 62، 150، 314.‏

‏37. امام خمینی، طلب و اراده «پیشین»، ص 41.‏

‏38. همان، ص 47.‏

‏39. دیوان امام، ص 134.‏

‏40. کافی، ج 2.‏

‏41. امام خمینی، سرالصلاة، «پیشین»، ص 90.‏

‏42. همان، ص 91.‏

‏43. همان.‏ 

‏44. دیوان امام، ص 134.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏