مجله خردسال 26 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 26 صفحه 6

آقا موشه وقتی حرف­های خانم موشی را شنید، خوشحال شد. جرات پیدا کرد و گفت: «بیا. بیا پیشی چاقالو. اگر می­توانی بیا مرا بخور!» پیشی چاقالو که حسابی عصبانی شده بود، جلوتر آمد. بچه­ها و خانم موشی با ترس به بالای درخت نگاه کردند که ناگهان سیب از شاخه جدا شد و در حالی که آقا موشه روی آن سوار بود افتاد روی زمین. بعد آقا موشه روی سیب قل خورد و قل خورد و افتاد جلوی سوراخ دیوار. خانم موشی و بچه موش­ها، فوری به کمک او رفتند و همه با هم سیب را قل دادند توی سوراخ. موش­ها، سیب را هم گذاشتند توی سفـره­ی هفت سیـن. چیزی به تحویل سال نمانده بود. آقا موشه می­خندید، بچه موش­ها از سر و کولش بالا می­رفتند و با او بازی می­کردند. اما بیرون خانه، پیشی چـاقالو خیلی ناراحت بود. چرا؟ چون بـالای درخت گیر افتاده بود. چرا؟ چون پایین درخت یک سگ بد اخلاق گنده ایستـاده بود و واق واق می­کرد و پیشی چـاقـالو جرات نداشت از درخت پایین بیاید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 26صفحه 6