مجله خردسال 30 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 30 صفحه 18

گفت: «پس بـاید فکری بکنیم و برای تو قـایقی بسـازیم که نتواند آن را بشکند.» آهی کشید و گفت: «اگر نتوانم به عروسی بروم خیلی بد می­شود!» گفت: «ناراحت نباش، بالاخره راهی پیدا می­کنیم.» همین موقع سر و کله پیدا شد. خیلی ترسید اما اصلا از جایش تکان نخورد و همین طور به نگاه کرد. بعد از خوشحـالی فریـاد کشیـد و گفت: «فهمیدم ! فهمیدم!» که پشت سنگ­ها پنهان شده بود پرسید: «چی را فهمیدی؟» گفت: برای گذشتن از رودخانه، تو سوار می­شوی!» با وحشت گفت: «نه، من می­ترسم.» گفت: «این طوری نمی­تواند تو را بخورد. چون خودش قـایق تو می­شود! فقط بـاید شجاع باشی و محکم پشت بنشینی!» گفت: «اگر به آن طرف نرود چی؟» خندید و گفت: «می­رود!» بعد نقشه­اش را در گوش گفت. پشت سنگ­ها پنهان شد و ، را صدا زد. به کنار آب آمد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 30صفحه 18