مجله خردسال 38 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 38 صفحه 18

نمی­شود که از ترس یک جا بنشینند!» گفت: «جوجههای من دلشان می­خواهد توی حوض آب شنا کنند. اما نمی­گذارد.او می­گوید. که همه­ی­جوجهها باید فقط­جلوی لانه­اش بازی­کنند. تا یک وقت به سراغشان نیاید.» ­گفت: «اگر می­توانستیم جلوی آمدن ­را بگیریم همه راحت می­شدیم.» حرفهای آنها را شنید و گفت: «من یک فکر خوب دارم. ولی شما هم باید به من کمک کنید.» و و با خوشحالی گفتند: «کمک می­کنیم!» و فکرش را به آنها گفت. فردای آن روز، صبح زود همه بیدار شدند. ، آورد. ، و آورد و ، آورد. وقتی همه چیز آماده شد، ­شروع کرد به ­ کردن ها آنها را برید و برید. بعدبا و تکههای را به هم وصل کرد. تمام روز را کار کرد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 38صفحه 18