مجله خردسال 38 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 38 صفحه 22

قطره­ی شیرین افسانه شعبان نژاد یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، چهار تا کلاغ روی یک درخت نشسته بودند. از این­جا و آن­جا حرف می­زدند که یک قطره از آن بالا، تالاپ افتاد جلوی پای آنها. کلاغ اولی نوکش را به آن زد و گفت: «یک قطره­ی باران است.» کلاغ دومی به آسمان نگاه کرد و ابری ندید. نوکش را به آن قطره زد و گفت: «قطره­ی باران نیست یک قطره­ی شبنم است.» کلاغ سومی سرش را این طرف و آن طرف چرخاند و به قطره نوک زد و گفت: «نه قطره باران است و نه قطره شبنم. شیره­ی شیرین خرماست.» کلاغ چهارمی سرش را بالا گرفت. نه ابری دید، نه شبنمی نه درخت خرمایی. آن بالا روی یک شاخه، یک لانه دید. پرید و پرید. به آن رسید. سرش را داخل لانه برد ولی داد کشید. فوری برگشت و به کلاغهای دیگر گفت: «نه باران است، نه شبنم است، نه خرما، یک قطره عسل است!» کلاغها خوشحال شدند و قارقار خندیدند. کلاغ چهارمی گفت: «این که خنده ندارد. زود فرار کنید. الان زنبورها از توی لانه­شان می­آیند و ما را نیش می­زنند.» چهار تا کلاغ از جا پریدند. به آسمان پرکشیدند. زنبورها وز وز وز از راه رسیدند. ولی جای کلاغها را روی درخت خالی دیدند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 38صفحه 22