مجله خردسال 64 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 64 صفحه 18

بعد پیش آمد و بـا هم مشغول بازی شدند. به گفت: «بیـا برویم و روی یخ­هـا سرسره بازی کنیم.» گفت: «اگر یخ­ها بشکند...» گفت: «نه بابا! نمی­شکند. نترس، بیا!» و آن­ها برای سرسره بازی رفتند به دریاچه. بعد از کمی بازی یخ دریاچه چرق چرق صدا داد و یک ترک بزرگ خورد. بعد هم شکست و و روی یک تکه یخ ماندند. خیلی ترسیده بود. گفت: «نترس بیا شنا کنیم و به خانه برگردیم.» گفت: «من هنوز خیلی کوچولو هستم. مادرم گفته ممکن است یخ بزنم.» گفت: «پس من هم پیش تو می­مانم.» همین موقع که صدای آن­ها را شنیده بود، روی آب آمد و گفت: «چی شده؟ این جا چه می­کنید؟» همه­ی ماجرا را برای تعریف کرد. گفت: «پشت من سوار شوید تا شما را به خانه ببرم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 64صفحه 18