مجله خردسال 64 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 64 صفحه 19

گفت: «من خودم شنا بلدم ولی هنوز کوچولو است و شنا کردن بلد نیست.» گفت: «اگر توی آب بیفتم غرق می­شوم.» خندید و گفت: «اگر مرا محکم بگیری غرق نمی­شوی. زود باش سوار شو!» پشت پرید و او را محکم گرفت. هم از روی یخ، توی آب شیرجه زد و همراه شنا کرد و شنـا کرد. وقتی به کنـار دریـاچه رسیدند، و از بزرگ و مهربان خداحافظی­کردند و به خانه­هایشان رفتند. شب وقتی­که می­خواست برای قصه بگوید، گفت: «امشب من می­خواهم قصه بگویم. قصه­ی یک و یک که با مهربانی دوست بودند!» با خوشحالی گفت: «چه خوب! پس قصه­ات را برایم تعریف کن.» بچه­ها شما می­دانید که کدام قصه را برای مادرش تعریف کرد.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 64صفحه 19