فرشتهها
مادربزرگم یک همسایه دارد که به او مادام میگویند.
دیروز مادام به خانهی مادربزرگ آمده بود. موقع رفتن عینکش را جا گذاشت.
مادربزرگ به من گفت که عینک مادام را برای او ببرم. وقتی مادام مرا پشت در دید، خیلی خوشحال شد و گفت: «بیا تو تا یک چیز قشنگ به تو نشان بدهم.»
توی اتاق مادام، یک درخت کاج بود پر از چراغ و گلولههای رنگی.
من هیچ وقت درخت کاج با گلولهها و چراغهای رنگی ندیده بودم. پرسیدم: «این چی است؟»
مـادام گفت: «امروز روز تولد عیسی مسیح (ع) است. عیسی مسـیح (ع) یکـی از پیـامبـران خداست. روز تولد او روز عید مــا است. وقتی عـید میشود ما یک درخت کاج را تزیین میکنیم با چراغها و گلولههای رنگی. مثل سفرهی هفتسین شما.» من بالای صندلی رفتم و درخت را از نزدیک تماشا کردم. بالای درخت دو تا فرشتهی کوچولو گذاشته بودند.
گفتم: «چرا این جا فرشته گذاشته اید؟»
مادام گفت: «وقتی حضرت عیسی (ع) به دنیا میآمد، فرشتهها آمدند و تولد او را جشن گرفتند.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 65صفحه 8