مجله خردسال 121 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 121 صفحه 4

غورومب­غوم لاله جعفری غورومب غوم... صدای ترسناکی آمد. دوچرخه کوچولواز خواب پرید. ترسید. دو تا چرخ داشت، دو تا چرخ دیگر هم قرض گرفت و فرار کرد.رفت و رفت تا به یک موتور رسید. موتور، قام قام قام قام.... ویراژی داد وگفت: «چی شده داداش؟ تواین باران کجا می­روی؟» دوچرخه کوچولو که آب از فرمان و رکابش می­ریخت گفت: «غورومب غوم، با یک تبر بزرگ دنبالم کرده، الان است که به من برسد.» موتور گفت: «بپر بالا! خودم نجاتت می­دهم.» دوچرخه پرید روی موتور. موتور قام قام قام ویراژی داد. در رفت. رفت و رفت تا به یک وانت رسید. وانت بیب بیب بیب بوقی زد وگفت: «تواین هوای سرد با این سرعت کجا می­روید؟» موتور گفت: «غورومب غوم، با یک تبر بزرگ، با یک چکش گنده دارد می­آید، الان می­رسد.» وانت گفت: «سوار شوید، خودم نجاتتان می­دهم.» موتورو دوچرخه پریدند پشت وانت. وانت بوق زد و با آخرین سرعت راه افتاد. رفت و رفت تا به یک کامیون رسید. کامیون تیژژژ.... پیچید جلوی وانت و گفت: «با این­زمین خیس، با این جادههای لیز، با این همه سرعت کجا می­روید؟» وانت گفت: «غورومب غوم با یک تبر بزرگ، با یک چکش گنده، با یک اره برقی تیز، دنبالمان کرده. الان می­رسد.» کامیون گفت: «تا فردا هم که فرار کنید بالاخره به شما می­رسد. سوار شوید تا کمکتان کنم.» وانت و موتور و دوچرخه پریدند پشت کامیون. کامیون دنده عقب زد و رفت دنبال غورومب غوم. کامیون، وانت، موتور و دوچرخه داد زدند: «غورومب غوم، بی­خودی فرار نکن! هر جا بروی پیدایت می­کنیم.» کامیون رفت ورفت تا به یک پسر بچه رسید. پسرک روی پلههای خانه­شان نشسته بود و گریه می­کرد.تا چشمش به­دوچرخه افتاد از جا پرید. دوچرخه هم از پشت کامیون پایین پرید. مادر گفت: «دیدی گفتم، دوچرخه ات هر جا باشد بالاخره پیدا می­شود.» اما پسرک تا آمد سوار دوچرخه­اش بشود، صدای غورومب غوم ... آمد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 121صفحه 4