با معرفی شخصیتهای
داستان به کودک ازاو
بخواهید در خواندن
داستان شما را
همراهی کند
پروانه
زنبور مورچه
لانهای برای پروانه
گل عنکبوت
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز گرم و آفتابی، از پیلهاش بیرون آمد.
بالهایش را باز کرد تا پرواز کند که را دید.
به گفت: «بیا با هم بازی کنیم.»
گفت: «باید به لانه برگردم. نمیتوانم بازی کنم.» پرسید: «لانه کجاست؟»
گفت: «جایی که من در آن زندگی میکنم. مگر تو لانه نداری؟»
کمی فکر کرد و گفت: «نه! مرا به لانهات میبری.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 145صفحه 17