مجله خردسال 169 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 169 صفحه 4

چه آرزوی بزرگی! فریبا کلهر عروسی بود. نقل و شربت و شیرینی بود. آن­جا کجا بود؟ خانه­ی عروس خانم. عروس خانم گفت: «بله!» آقا داماد خندید و خوش حال شد. همه دست زدند. - بفرما شربت! - بفرما شیرینی! سه تا مورچه یواشکی از توی لانه­شان عروسی را نگاه می­کردند. لانه­شان کجا بود؟ توی اطاق عروس. گوشه­ی دیوار. مادر عروس یک مشت نقل ریخت سر عروس و داماد. یکی از نقل­ها قل خورد و رفت گوشه­ی دیوار جلوی خانه­ی مورچه­ها. مورچه­ها نقل را توی لانه­شان بردند و دورش نشستند و خوردند. مورچه­ی مادر گفت: «به به! چه قدرخوش­مزه است. من هم آرزو دارم دخترم عروس بشود.» نقل عروسی کوچولو بود، کوچولوتر شد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 169صفحه 4