سهقسمت مساوی
مرجان کشاورزی آزاد
یکی بود، یکی نبود.
یک موش و یک گنجشک و یک مورچه با هم دوست بودند. یک روز موش، یک مشت گندم پیدا کرد.
به گنجشک و مورچه گفت: «بیایید گندمها را به سه قسمت تقسیم کنیم.» آنها دانههای گندم را شمردند و هر کدام سهم خود را برداشتند.
موش، گندمها را به خانه برد. آنها را آرد کرد و یک کیک خوشمزه پخت.
بعد با خودش گفت: «بهتر است کمی از این کیک را برای مورچه و گنجشک ببرم.»
موش، کیک را به سه قسمت تقسیم کرد، یک تکه برای خودش، یک تکه برای گنجشک و یک تکه هم برای مورچه. بعد سهم گنجشک و مورچه را برایشان برد. گنجشک دانههای گندم را آرد کرد و یک نان خوشمزه پخت. بعد با خودش گفت: «بهتر است کمی از این نان را برای موش و مورچه ببرم.»
گنجشک، نان را به سه قسمت تقسیم کرد: یک تکه برای موش، یک تکه برای مورچه و یک تکه هم برای خودش. گنجشک، نان موش و مورچه را برایشان برد.
اما هیچ کس نمیدانست مورچه با گندمهایش چه کرد. روزها گذشت.
تا این که یک روز مورچه در خانهی موش را زد و یک کیسهی پر از گندم به
موش داد و گفت: «من دانههای گندم را کا شتم و با نان و کیکی که تو و گنجشک به من دادید حسابی سیر شدم. حالا گندمهایی که کاشته بودم، پر دانه و رسیده شدهاند. من آنها را به سه قسمت مساوی تقسیم کردم؛ یک کیسه برای تو، یک کیسه برای گنجشک و یک کیسه هم برای خودم!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 216صفحه 4