آواز بهار
یکی بود ، یکی نبود . روز های آخر فصل زمستان بود . خورشید ، گرم تر از همیشه ، تأیید و برف ها را آب کرد . صدای شر شر آب ، همه جا پیچید . قوباغه صدای شر شر را شنید و قور قور کرد .
شر شر شر . قور قور قور . . .
پرنده ، صدا را شنید و جیک جیک کرد .
شر شر شر . قور قور قور ، جیک جیک جیک . . .
دارکوب از لانه بیرون آمد . قورباغه گفت : « این آواز بهار است ! »
دارکوب خندید و به تنه ی درخت نوک زد : « تق تق تق»
شر شر شر . قور قور قور ، جیک جیک جیک ، تق تق تق . . .
جیرجیرک روی شاخه بود که صداها را شنید و گفت : « وای ! آواز بهار است .» و شروع کرد و جیر جیر کردن .
شر شر شر . قور قور قور ، جیک جیک جیک ، تق تق تق ، جیر جیر جیر . . .
همه شاد بودند و با آواز بهار می رقصیدند . ناگهان صدایی به گوش رسید .
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 273صفحه 4