جیرجیرک گفت : « سلام »
جیرجیرک گفت : « سلام »
شب گفت : «سلام »
جیرجیرک حرف زد .
حرف های او تمام شب طول کشید .
حرف های جیرجیرک تمام شد .
نوبتی هم بود ، حالا نوبت شب بود .
شب گفت : « من . . . »
اما ناگهان خورشید توی حرف شب پرید .
صبح شد .
حرف های شب تمام نشد .
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 273صفحه 22