مجله خردسال 103 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 103 صفحه 4

گل مصنوعی یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک روز پروانه نزدیک پنجره­ی خانه­ای رسید. پنجره باز بود. روی یک میز بـزرگ یک گلدان بود. توی گلدان یک گل بود. پـروانه پـر زد و رفت روی گل نشست. اماگل نه بو داشت نه شهد شیرین. پروانه گفت: «تو دیگر چه جورگلی هستی؟» گل گفت: «من فقط یک گل مصنوعی هستم.» پروانه پرسید: «گل مصنوعی یعنی چه؟» گل گفت: «یعنی این که فقط زیبا هستم. نه بو دارم و نه شهد شیرین.» پروانه گفت: «طفلکی گل مصنوعی!» پروانه پرواز کرد و رفت. بلبل روی شاخه­ی درخت نشسته بود. با چشم­های بسته چهچه می­زد و آواز می­خواند. پروانه کنار او نشست و گفت: «تو هیچ وقت یک گل مصنوعی دیده­ای؟» بلبل دست از آواز خواندن کشید و پرسید: «گل چی؟» پروانه گفت: «گل مصنوعی. یعنی گلی که نه بویی دارد و نه شهد شیرین!» بلبل کمی فکر کرد و گفت: «من گل­هـای زیـادی دیده­ام. اما گل مصنوعی هیچ وقت ندیده­ام.» پروانه گفت «ولی من یک گل مصنوعی می­شناسم که تنهای تنها توی یک گلدان، روی یک میز، پشت یک پنجره زندگی می­کند.» بلبل چشم­هایش را بست و گفت: «آه، چه بد!» پروانه پر زد و آن طرف بلبل نشست و گفت: «او نه بو دارد ونه شهد شیرین!» بلبل گفت: «چون توی دشت نیست. چون تنهای تنهاست.» پروانه گفت: «بیا آن را با خودمان به دشت ببریم. پیش بقیه­ی گل­ها.» بلبل کمی فکر کرد و گفت: «چه فکر خوبی! این طوری او را از تنهایی درمی­آوریم.» پروانه و بلبل پرواز کردند و به طرف خانه­ای که گل مصنوعی آن­جا بود رفتند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 103صفحه 4