مجله خردسال 103 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 103 صفحه 6

وقتی نزدیک پنجره رسیدند، متوجه شدند که پنجره بسته است. پروانه خیلی ناراحت شد. بلبل صورتش را به پنجره نزدیک کرد و گـل را توی گلـدان روی میز دید. گل هم پـروانه و بلبـل را دید. پـروانه گفت: «برگردیم.» بلبل گفت: «نه! بدون گل برنمی­گردیم. همین­جا منتظر می­مانیم تا کسی بیاید و پنجره­را بازکند.» پروانه و بلبل کنار پنجره نشستند. آفتاب رفت و هوا تاریک شد. ماه آمد و شب شد. بلبل و پروانه کنار هم به خواب رفتند. صبح، پنجره قژقژی کرد و باز شد. بلبل و پروانه با خوش­حالی به گل سلام کردند. بلبل، گل را به نوک گرفت و گفت: «تو را به جایی می­بریم که پر از گل­های خوش­بو است.» پروانه گفت: «آن­جا تنها نمی­مانی.» بلبل پرواز کرد و همراه پروانه به طرف دشت گل­ها رفت. آن­جا پر از گل­های رنگارنگ بود و بوی بهشت می­داد. گل مصنوعی کنار بقیه­ی گل­ها روی زمین نشست. بلبل برایش آواز خواند. پروانه دور سرش چرخید و او مثل بهشت خوش­بو شد، چون دیگر تنها نبود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 103صفحه 6