مجله خردسال 127 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 127 صفحه 4

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. توی ظرف آجیل خبرهایی بود. چه خبری؟ یک آب نبات گرد و کوچولو اشتباهی افتاده بود توی ظرف آجیل، پسته می­گفت: «تو این جا چـه کار می­کنی؟» بادام می­گفت: «آب نبـات شیرین، بیـن این همـه آجیـل شـور!؟» و همه­ی این حرف­ها باعث شد که آب نبات آن قدر غصه بخورد که یکهو بزند زیر گریه. بادام و پسته که اصلا نمی­خواستند او را ناراحت کنند به نخودچی گفتند: «تو یک فکری کن! او خیلی ناراحت است. ما می­خواستیم با حرف­های بامزه او را بخندانیم.» نخودچی گفت: «جـای او این جا نیست. بـاید کمک کنیم او پیش بقیه­ی آب نبات­ها برگردد. درست توی ظرفی که آن طرف سفره­ی هفت سین است.» بادام و پسته با خوش حـالی گفتند: «پس همه با هم کمک می­کنیم تـا آب نبات به جای خودش برگردد.» آجیل­های ظرف، یک، دو، سه گفتند و آب نبات را انداختند پایین و گفتند: «برو جـلوتر تا ظرف آب نبات­ها را پیدا کنی.» آب نبات قل خورد و قل خورد تا به سبزه رسید. سبزه گفت: «دنبال ظرف آب نبات می­گردی؟ برو جلوتر!» آب نبات قل خورد و قل خورد تـا به تخم مرغ رنگی رسید. تخم مـرغ گفت: «آفرین آب نبـات! چیزی نمـانده به ظرف آب نبات­هــا برسی، بـرو جلوتر!» آب نبات قل خورد و قل خورد تا به ظرف سیر و سرکه رسید. سیـر گفت: «از این طـرف برو! کـمی جلوتر!» آب نبات قل خورد و رسید به آینه. عکس خودش را توی آینه دید و گفت: «تو هم مثـل من گم شده­ای؟» آینـه گفت: «نه جــانم! من آینه­ی سفره­ی هفت سیـن هستـم. تو عکس خـودت را دیدی. برو آن طـرف!» آب نبات قل خورد و از کنار قرآن گذشت. سکه­ها گفتند: «برو جلو! برو جلو!» آب نبات خستـه شده بود. نمی­دانست چرا به ظرف آب نبات­ها نمی­رسد. سماق گفت: «این جا نه! آن طرف­تر!» آب نبات نزدیک ظرف سمنو رسید و گفت: «تو می­دانی ظرف آب نبات­ها کجاست؟ من آن­ها را نمی­بینم.» سمنو گفت: «کمی جلوتر! نزدیک ظرف سنجدها.» آب نبات گفت: «چه قدر سفره­ی هفت سین بزرگ است!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 127صفحه 4