موز
خرگوش
ببر
میمون
پوست موز
تمساح مورچه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
مشغول بازی بود که چشمش به یک درخت افتاد.
او خیلی دوست داشت. برای همین هم از درخت بالا رفت.
خوب میدانست چه طوریبه شاخهها آویزان شود و بچیند.
اما این را نمیدانست.
وقتی یک گنده چید و مشغول خوردن شد، با خیال راحت راه افتاد تا برود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 127صفحه 17