مجله خردسال 134 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 134 صفحه 8

فرشته­ها دایی عباس یک دوست دارد که نقاش است. او روی دیوارهای شهر، نقاشی­های بزرگ می­کشد. یک روز من و دایی عباس، پیش او رفتیم. دوست دایی روی یک دیوار خیلی بزرگ، عکس امام را نقاشی کرده بود و با یک عالمه رنگ، نقاشی­اش را رنگ کرد. دوست دایی یک قلم­مو به من داد و گفت: «دلت می­خواهد نقاشی کنی!» من خجالت کشیدم و گفتم: «بلد نیستم!» دایی عباس گفت: «شروع کن! یاد می­گیری.» من گوشه­ی لباس امام، یک گل کوچولو کشیدم. دوست دایی گفت: «این گل خیلی قشنگ است. مثل خودت!» من خندیدم. مثل عکس امام که می­خندید. مرا نگاه می­کرد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 134صفحه 8