و و با خوشحالی گفتند: «آفرین تو فـکر خوبی کردی! این طوری خیلی خیلی خوشحال میشود.» فردای آن روز، و و و ،کنار دریـاچه منتظر بودند. نزدیک ساحل آمد.آنها او را در گذاشتند و بـا خود بـه جنـگل بـردند.
تمام روز را در جنگل گردش کرد و زیباییهای آن را دید و با حیوانات جنگل دوست شد. و شب، شاد و خندان به دریاچه بازگشت. او حرفهای زیادی داشت تا برای های دیـگر بگوید و تعریف کند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 22صفحه 19