مجله کودک 05 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 05 صفحه 5

یاد آن روزهای خوب به خیر ...یکی از درسهای که یادم ماند یاد آن روزها که غصّه و غم قصّة کودک فداکاریست در دل خندههای ما گم بود نام او «پطرس» از دیار هلند کودکی بود و شور و بیخبری کشور لالههای رنگارنگ شاعر این کتاب، آن موقع در همان کشوری که میسازند کودکی در کلاس سوم بود بین دریای و شهر ،سدّ بلند بازیاش خواندن و نوشتن بود روزی از روزها که پطرس ما با کتاب و قلم غذا میخورد میگذشت ازکنار اقیانوس با سرودن لباس میپوشید دید سوراخ کوچکی در سد درس را مثل آب میفهمید در دلش ترس و اضطراب افتاد قصه را مثل قند میبلعید رفت و انگشت روی درز گذاشت شعر را مثل شیر مینوشید تا شکافش برزگتر نشود زنگ انشا سوار بال خیال روز رفت و شب آمد و دریا قصد رفتن به قصّهها میکرد غرق شد در میان تاریکی قلمش مثل چشمهجاری بود پطرس امّا هنوز آنجا بود ساعت فارسی که دیگر هیچ، هرچه فریاد زد کسی نشنید شعرها ،نثرها، حکایتها همه در خانههای خود بودند همة برگها بهاری بود وه که پطرس چقدر تنهابود! داد زد :«آی ... شهر در خطراست! یک نفر در کنار دریا نیست، تا نگاهی به این تَرَک بکند؟» چشمها را به هر طرف گرداند جز خودش هیچکس نبود آنجا تا بیاید به او کمک بکند

مجلات دوست کودکانمجله کودک 05صفحه 5