مجله کودک 05 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 05 صفحه 15

روزی روزگاری شیری بود، سلطان جنگل. سلطانی که هیچ کس دل خوشی از او نداشت. شیر هم این را خوب میدانست. یک روز شیر گورخری را شکار کردو برای جلب محبت و رضایت حیوانات جنگل تصمیم گرفت همة آنها را میهمان کند و گورخر را با هم بخورند. دستور داد همة حیوانات جمع شوند. در یک چشم به هم زدن همه به فرمان سلطان حاضر شدند. گورخر را وسط میدان گذاشت و به گرگ دستور داد مامور تقسیم گوشت شود. گرگ طبق فرمان او شروع کرد به تقسیم گوشت. به هر یک از جانوران باتوجه به اشتها و مقام و مرتبهشان سهمی داد و به شیر گفت: «قربان! رسم میهماننوازی این است که میزبان آخر همه غذا بخورد!» شیر از این کار گرگ سخت عصبانی شد و با یک ضربه سر گرگ را از بدنش جدا کرد. حیوانات از ترس نفس نمیکشیدند. شیر چرخی زد و نگاهی به تک تک آنان انداخت و گفت: «گرگ عادل نبود! از بین شما چه کسی میتواند این گوشت را با عدل و انصاف تقسیم کند؟» برای لحظاتی سکوت جنگل را فرا گرفت. ناگهان روباه جلو آمد و گفت:«بنده، قربانت شوم.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 05صفحه 15