مجله کودک 05 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 05 صفحه 8

قصة دوست نام نویسندة قصة پهلوان پنبه و گنجشک جیکجیکی که در شمارة3 مجله چاپ شد،آقای محمدرضا یوسفی است که متأسفانه ازقلم افتادهبود. بدینوسیله از ایشان پوزش میخواهیم ملخ و حلزون نوشته: دونالد بیست ترجمه : مصطفی رحماندوست روزی بود، روزگاری بود، در آن روزگار ملخی زندگی می کرد که خیلی مغرور بود. این ملخ وقتی که بچه بود و با بچه ملخهای دیگر پریدن را یاد میگرفت، سعی میکرد تا آنجا که می تواند پرشهای بلند بکند. معلّم پرش او می گفت: «تو باید پرش های کوتاه را هم تمرین کنی و پریدن به فاصلههای کوتاه را هم به خوبی پرشهای بلند یاد بگیری.» امّا بچه ملخ میگفت: « من می خواهم فقط پریدن به فاصلههای زیاد را تمرین کنم.» به همین دلیل، او هرگز پرش های کوتاه را یاد نگرفت. یک روز که ملخ داشت با پرشهای بلند خود به این طرف و آن طرف میپرید، حلزونی را دید. ملخ با غرور به حلزون گفت:«تو با این خانهای که در تمام روز بر پشتت حمل میکنی و با این حرکت کندی که داری و با این آرام خزیدنت چیزی به دست نمیآوری» حلزون گفت:«اوه ، نه! من خزیدن را دوست دارم. دلم میخواهد که یک حلزون باشم. حلزون بودن، مخصوصاً در روزهای بارانی، خیلی خوب است. زیرا من در زیر این لاک قشنگی که دارم هرگز خیس نمیشوم. از طرف دیگر، من هرگز دیر به خانهام نمیرسم. چون که من همیشه توی خانهام هستم. اگر میفهمیدی که من چه می گویم، قبول داشتی که حلزون بودن خیلی خوب است.» ملخ گفت:« خوب ، باید بگویم که سلیقه من با تو فرق دارد و من فکر می کنم که تو وضع خوبی نداری.» ملخ حرفش را زد و خداحافظی کرد و با یک پرش به نقطة دوری پرید. او که ملخ مغروری بود، از این که در میان

مجلات دوست کودکانمجله کودک 05صفحه 8