مجله کودک 05 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 05 صفحه 25

دوچرخه رو بوده است و این کیف قهوهای رنگ را هم همانجا پیدا کردهایم.» آقای همستر رفت که به آنجا سری بزند. در این مدت آنه تعدادی ساندویچ درست کردند و مشغول خوردن بودند که صدای پارس «ماپ» را شنیدند. صدا از اتاق بزرگ بود. سامی گفت: « هر وقت که سنجابی نزدیک اتاق بزرگ شده باشد ماپ شروع به پارس میکند.» بیل به اتاق بزرگ رفت و سعی کرد که ماپ را آرام کند. ناگهان صدایی از درون اتاق به گوش رسید. او ترسید، چوبی برداشت و گفت: «خیلی خوب، بیا بیرون. وگرنه با این چوب به خدمتت میرسم.» در همین موقع تختهای که جلوی شومینه بود به آرامی کنار رفت و کسی از پشت آن بیرون خزید . اول پاهایش، یک پا کفش کتانی آبی و پای دیگر دمپایی داشت. بیل فریاد زد: «کرین!» . کرین گفت:«آن چوب را زمین بگذار، من نیامدهام که دعوا کنم. من از شما کمک میخواهم، البته اگر از دستم عصبانی نیستید.» بیل گفت:« پسر خیلی از دیدنت خوشحالم!» کرین گفت:«خوشحالی؟ فکر میکردم تو از من متنفری. راستش بدجوری احتیاج به کمک دارم. من میخواستم خیلی زودتر به اینجا بیایم و از تو عذرخواهی کنم. ولی ترسیدم چون یک نفر در حیاط شما کشیک میداد. راستی این همه بچه از چه چیزی مراقبت میکردند؟ بیل زد زیر خنده! کرین پرسید: « چرا می خندی؟ واقعاً آنها دنبال چه بودند؟» بیل کرین را در آغوش گرفت و گفت: «بیاتو، میمون بزرگ! ما همه به دنبال تو بودهایم . » همچنانکه او کرین و ماپ را به آشپزخانه میبرد، فریاد زد: «بچهها ببینید ماپ چی پیدا کرده است؟» «به نظر شما برخورد بچهها با کرین چطور خواهد بود؟» (ادامه دارد)

مجلات دوست کودکانمجله کودک 05صفحه 25