مجله کودک 26 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 26 صفحه 18

فقط زبانشان با زبان ما فرق می­کند.» یکدفعه محمد مهدی می­پرد وسط حرف او و می­گوید: «من هم یک روزی این حرفها را گفتم.» خانم ایبد او را ناز می­کند و می­گوید: «آره،وروجک! تو گفتی.» و دوباره ادامه داد: «ما باید زبان نی­نی­ها را بفهمیم، آنها خوب همۀ چیزهای دور و برشان را می­فهمند، وقتی یک دوای تلخ به آنها می­دهیم، نمی­خورند، اخم می­کنند، وقتی زیر پایشان خیس است،گریه می­کنند.» محمد مهدی خجالت می­کشد و با دست می­زند روی پای خانم ایبد. او هم می­خندد و محمدمهدی را ناز می­کند و می­گوید: «بچه­ها همه چیز را می­فهمند، ماباید سعی کنیم زبان آنها را یاد بگیریم.» محمدحسین می­خواهد از صندلی بیاید پایین و برود سراغ سفرۀ هفت­سین و سمنوها رابخورد. بهتر است از او سوال کنم تا حواسش پرت شود و سفره را به هم نریزد. از او می­پرسم: «نظرتون دربارۀ آدم بزرگ­ها چیه؟» محمد حسین می­گوید: «این آدم بزرگ­ها خیلی شکمو هستند، همۀ خوراکی­ها را خودشان می­خورند، نمی­گذارند من بروم آن چیزها را بخورم.» محمدمهدی می­گوید: «نه آدم بزرگ­ها، مامانی­ها، بابایی­ها خوب هستند، برای ما لباس می­خرند، ما را ناز می­کنند، اسباب بازی می­خرند، به ما شیر می­دهند.» یکدفعه محمد حسین می­خند و می­گوید: «بابایی­ها که شیر نمی­دهند.» خانم ایبد به محمد حسین می­گوید: «هیس س،بگدار حرفش را بزند.» محمدحسین دست خانم ایبد را ی­گیرد و همان طور که می­رود توی بغل او می­گوید: «مامانی­ها بیشتر خوبند، پوشک ما را عوض می­کنند، تازه وقتی پوشک ما را عوض می­کنند، دماغشان را هم نمی­گیرند.» محمدحسین همان طور چشمش به سفرۀ هفت سین است. محمدمهدی می­گوید: «کاشکی آدم بزرگ­ها می­گذاشتند ماتوی حمام همه­اش آب بازی کنیم. توی آشپزخانه، هر چیزی می­خواهیم، برداریم. کاشکی آن دو تا قرمزی­های توی آب را می­دادند به من،برای خودِ خودم.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 26صفحه 18