مجله کودک 50 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 50 صفحه 29

جمعیت زیادی از مردم پشت در اتاق منتظر بودند تا به حضور حضرتشرفیابشوندوسئوالهایشانراازایشانبپرسند. خدمتکاری در میان جمع حاضر شد و جمعیت را به داخل اتاق امام راهنمایی کرد. امام نهم شیعیان در بالای اتاق نشسته بودند و جمعیت یکی یکی به حضورشان میرفتندو مشکلاتشانرامطرح میکردند. سرانجام نوبت به «اسحاق بن اسماعیل» رسید. اسحاق با قدمهای آرام به سوی امام حرکت کرد. طوماریراآمادهکردهبودو ده مورد سؤالش را بر روی آن نوشته بود تا فراموش نکند. نگاهی به آن سئوالها انداخت. اما قبل از همه، باید تقاضای همسرش را بیان میکرد. چیزی که خودش هم آرزویش را داشت. پس مقابل امام بر زمین نشست و پس از سلام اجازه خواست که سخن بگوید، پس لب به سخن گشود که: «ای امام! من و ....» امام با مهربانی نگاه مبارکشان را به چهرة مرد انداخته و فرمودند: «میدانم چه میخواهی بگوییم.» مرد با تعجب به امام نگاه کرد و گفت: «ولی ای امام! شما که نمیدانید چه میخواهم بگویم. در حقیقت من آمدهام ...» امام لبخندی زدند و فرمودند: چند روز دیگر خداوند پسری به تو خواهد داد. نامش را «احمد» بگذار. مدتی بعد در منزل اسحاق بن اسماعیل نوزاد پسری متولد شد که نامش را «احمد» گذاشتند. و این چنین بود که امام نهم شیعیان حضرت امام محمدتقی(ع) از ضمیر و راز و رمز خلق آگاه بودند. دوست، ولادت با سعادت این امام بزرگوار را به شما تبریک میگوید.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 50صفحه 29