مجله کودک 57 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 57 صفحه 4

لباس نو از ماشین که پیاده شدم خیلی آهسته راه می­رفتم، درست مثل آدم­های بزرگ که آرام و با وقار گام بر می­دارند. آخر آن روز لباس­های تمیزم را پوشیده و حسابی مرتب شده بودم. بالاخره زنگ خانه عمو به صدا درآمد. با سلام و احوالپرسی، به اتاق پذیرایی دعوت شدیم. این بار بر عکس همیشه، همه با احترام به من نگاه می­کردند. داشتم میوه می­خوردم که حرفهای پدرم، مرا متوجه خود کرد: «مقداد را ببینید! تعجب نمی­کنید؟ هر بار که او به مهمانی می­آمد، لباس­های معمولی داشت. ببینید این بار که او مرتب است، چقدر دلنشین­تر شده است. مگر مقداد فرق کرده است؟ مقداد همان مقداد است. حالا من از شما سـؤال می­کنم: آیا بهتر نیست بعد از نمازهایتان چیزی را بخوانید که مثل این لباس­ها، زینت­نمازتان باشد؟» چند لحظه همه سکوت کردند تازه فهمیدم برای چه این لباس­ها را تن من کرده است. من هم به گوش بودم تا زینت نماز را بدانم. پدر سکوت را شکست و گفت، «تسبیح حضرت زهرا، زیور عبادت است.» موقع نماز من هم در صف نماز ایستادم. وقتی نماز تمام شد، تسبیح کوچکم را گرفتم و 34بار «الله اکبر» گفتم،33 بارهم «الحمدالله»و33 بار هم «سبحان الله».بعدهم خداراشکر کردم که با یک دست لباس تمیز و نو چیزی یاد گرفتم به یاد ماندنی. بعدها که بزرگتر شدم، فهمیدم که پدرم فقط این را برای مثال به پسر عموهایم گفته بود، وگرنه تسبیح حضرت زهرا خیلی ارزشمندتر از آن است که به مثل در آید. ریحانه طالعی کلاس سوم از تهران میرو نازاریان 11 ساله، از تهران

مجلات دوست کودکانمجله کودک 57صفحه 4