مجله کودک 64 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 64 صفحه 10

داستان دوست نیمه شب بود و ماه شب چهاردهم توی قاب پنجره، نور می پاشید.بوی ملایم یاس ها، همراه نسیم، توی اتاق و دور رختخواب آقا می چرخید. آقا چشم هایش را مالید و خمیازه کوتاهی کشید روانداز سفید را پس زد و آهسته روی سینه شب قدم گذاشت، انگار پرنده ای سبکبال از اتاق بیرون می رفت. نفسم را در سینه حبس کردم.می دانستم دلش نمی خواهد مرا از خواب بیدار کند. آقا به اتاق پهلویی سراغ ساعت شماته دار رفت باز مثل هر شب خیالش راحت شد از همان جا که ایستاده بود نگاهی به من انداخت. بعد از پله ها پایین رفت. ماه هم پایین تر آمد.خم شد و یک بوسه نورانی به پیشانی اش زد و هزار بوسه به پاهای اوکه برای وضو می رفت. آقا لب حوض نشست با آن لباس و شب کلاه سفید، به فرشته ها شبیه تر بود. عکس صورتش کنار قرص ماه توی آب بود.نسیم از عطر تن او به شوق آمده بود و رقص کنان روی حوض، موج می­انداخت. آقا با زمزمه های دعا، وضو گرفت و بلند شد. قطره ای آب از لابه لای انگشت هایش لیز خورد وروی گلبرگ های یاس، که لب حوض چشم به راه اونشسته بودند، ریخت. آقا نگاهی به ماه و نگاهی به ماهی کرد. لبخندی زد و فضای حیاط شب فرشته ها مهری ماهوتی پر از زمزمه صلوات او شد. به همان آرامی که به حیاط رفته بود، برگشت سجاده اش را کنار پنجره پهن کرد و باز هم به خودش عطر زد. نسیم، بوی خوش او را توی قاب پنجره پخش کرد.موهای سر و ریش خود را شانه کرد و به نماز ایستاد. آسمان، سفره ستاره هایش را پیش پاهای او انداخت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 64صفحه 10