مجله کودک 64 صفحه 29
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 64 صفحه 29

حرف گوش نکنی هستن.» بعد بال زد و رفت به طرف خانه خاله میمون وآقا خرگوشه و آقا خرسه تا سفارش بچه ها را بکند. وسط راه که بچه ها می رفتند، می مو گفت: «بیاید سه تایی دست همدیگر رو بگیریم و لی لی کنیم. اونوقت هر کی پاش روگذاشت زمین ،سوخته». خورخور و خرخر هم گفتند: «باشه» و دست همدیگر را گرفتند و یک پایشان را گرفتند بالا. می مو گفت: «حرکت» و سه تایی با یک پا شروع کردند به جهیدن. خرخر به خاطر هیکل تپل و سنگینش خیلی زود خسته شد و پایش را گذاشت زمین. یک دفعه صدای بوق وحشتناکی از پشت سرشان بلند شد و توی جنگل پیچید. بچه ها از ترس جیغ کشیدند و دست هم را ول کردند.خورخور پرید آن طرف خیابان و می مو هم دوید آن طرف خیابان و خرخر افتاد کف خیابان و نتوانست بلند شود. خرخر از ترس می لرزید و تمام بدنش بی حس شده بود. ماشین نزدیک خرخر رسید، چیزی نمانده بود از روی او رد شود. خورخو و می مو جیغ کشیدند و ماشین ترمز شدیدی کرد و ایستاد. خورخور و می مو تندی دویدند طرف خرخر. آقا خرسه از پشت فرمان پایین پرید و با ترس داد زد:«خرخر پسرم چی شد؟» بعد او را توی بغل گرفت و همه جای بدنش را بررسی کرد. خرخر چیزی اش نشده بود. آقا خرسه پرسید: «آخه تو توی خیابون چی کار می کردی؟» لبهای خرخر لرزید، اما هیچ حرفی نزد. می مو گفت:« ما داشتیم بازی می کردیم.» آقا خرسه گفت: «مگه خیابان جای بازیه؟ اگه من زده بودم به خرخر چی می شد؟» بادست زد توی سرش و گفت «بدبخت می شدم.» آقا خرسه باز از خرخر سوال کرد اما خرخر یک کلمه هم نتوانست حرف بزند. از ترس زبانش بند آمده بود، آقا خرسه او را بغل کرد و توی ماشین نشاند، خورخور و می مو را هم سوار کرد تا خرخر را پیش خاله میمون و ننه کلاغه ببرند و برایش دارو بگیرند تا حالش خوب بشود و زبانش باز شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 64صفحه 29