مجله کودک 64 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 64 صفحه 28

شهر دوست قسمت نهم جنگل پر دردسر خُرخُر زبان بسته خورخور ومی مو و خُرخُر داشتند بازی کنان توی خیابان وسط جنگل می رفتند. خورخور جلو بود و پشت سرش خرخر و پشت سر او هم می مو بود. سه تایی لی لی کنان به طرف منطقه ای می رفتند، که چشمه آب گرم داشت. ننه کلاغه وقتی داشت از روی سر خیابان پرواز می کرد، چشمش به بچه ها بودکه می خندیدند و لی لی می کردند. ننه کلاغه آنها را که دید، پایین آمد و روی شاخه درختی نزدیک خیابان نشست و بچه ها را صدا کرد. بچه ها سر بلند کردند و ننه کلاغه را که دیدند، سلام کردند. ننه کلاغه گفت : «سلام ننه جون، ببینم کجا دارین می رین؟» می مو پسر خاله میمون گفت: «ننه کلاغه ما داریم می ریم چشمه آب گرم، آب تنی کنیم.» ننه کلاغه گفت: «تو خیابون که جای راه رفتن نیست، ننه» خورخور، پسر آقا خرگوشه گفت:«اتفاقاً هست، چون خیابون صافتره ، راحت تر میشه تو خیابان راه رفت.» خرخر پسر آقاخرسه هم گفت: «آره ننه کلاغه، بیا یک کمی تو خیابان لی لی کن ، ببین چقدر مزه می ده». می مو و خورخور هم گفتند :«آره، آره، بیا ننه کلاغه بیا» ننه کلاغه گفت: «واه! چه حرفها به من پیرزن می گن بیا لی لی کن. بهشون می گم نرید توخیابون بازی کنید، می گن تو هم بیا بازی.» بعد با صدای بلند گفت: «بیاید این ور، از تو جنگل برید،تو جنگل بازی کنید، خیابون جای بازی نیست،خیابون فقط جای ماشینه، خطرناکه» خرخر گفت:« ولی ما دوست داریم تو خیابون راه بریم.مگه نه بچه ها» می مو وخورخور هم گفتند:«آره» و دوباره راه افتادند و هر چه ننه کلاغه صدایشان زد، اصلاً به حرفهایش گوش نکردند. ننه کلاغه گفت:«آخرش اینا یک بلایی سر خودشون می آرن، چه بچه های

مجلات دوست کودکانمجله کودک 64صفحه 28