مجله کودک 96 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 96 صفحه 28

قصه دوست نوشته: جیووانی روداری ترجمه: نیکی خوگر عصای سحرآمیز یک روز کلاودیو جلوی در خانهشان داشت بازی میکرد که پیرمردی مهربان با عینک قاب طلایی را داخل خیابان دید. پشت پیرمرد از شدت پیری چنان خمیده شده بود که مجبور بود به عصا تکیه کند او درست جلوی در خانه کلاودیو افتاد روی دستهایش. کلاودیو زود او را بلند کرد و عصا را به دستش داد. پیرمرد لبخندی زد و گفت: «متشکرم، نیازی به آن نیست. من خودم بدون عصا خوب راه میروم. اگر ازش خوشت آمده، برای خودت بردار.» و بدون اینکه منتظر جواب کلاودیو بماند، به راهش ادامه داد. به نظر میرسد که حالا کمتر از قبلش خمیده است. کلاودیو همان طور عصا بدست ایستاده بود و نمیدانست با آن چه کار کند. آن یک عصای معمولی چوبی برای پیادهروی بود که یک دسته خمیده و یک حلقه فلزی در انتهایش داشت. به غیر از این چیز غیرطبیعی دیگری در آن پیدا نکرد. کلاودیو چند بار عصا را به زمین زد، و بعد بدون اینکه فکر بکند ته فلزی آنرا به زمین کشید. ناگهان دید که عصا تبدیل به یک اسب شد. اسبی سیاه با یک خال سفید که مثل ستاره بر روی پیشانیاش میدرخشید. اسب، در حالی که کلاودیو بر پشتش سوار بود، به داخل حیاط تاخت. از پیشانیاش شعله بیرون میآمد. کلاودیو کمی ترسیده بود از طرفی شگفتزده بود. به محض اینکه توانست پایش را به زمین برساند، دوباره اسب تبدیل به عصا شد. حالا به جای سم، فقط حلقه فلزی پایین عصا بود و یال هم دسته خمیده عصا شده بود. کلاودیو با خودش گفت: «باید دوباره آزمایش کنم.» و همین کار را هم کرد. ولی این دفعه عصا تبدیل به یک اسب نشد. بلکه تبدیل به یک شتر شد. با دو کوهان و یک مزرعه در یک کویر بیپایان، کلاودیو میبایست در حالیکه سوار بر شتر بود از آن کویر بگذرد، اما او اصلا نمیترسید. به دقت به اطراف و دوردست نگاه کرد تا شاید درآن دوردستهای افق چیزی را پیدا کند. برای سومین بار که کلاودیو ته فلزی عصا را به زمین کشید با خودش گفت: «این یک عصای جادویی است، صددرصد مطمئنم.» این دفعه عصا تبدیل به یک ماشین مسابقه اتومبیلرانی شد، با یک شماره سفید بزرگ بر روی کاپوت آن، و آن مزرعه هم تبدیل به یک «پیست رالی» شد و کلاودیو هم رتبه اول را به دست آورد. دفعه بعد عصا تبدیل به یک قایق موتوری شد و مزرعه هم یک دریای آبی. و پنجمین بار هم عصا تبدیل به یک سفینه شد و کلاودیو با آن تمام دنیا را دور زد و همه ستارهها را زیرپای خود دید. هر دفعه که کلاودیو پایش را به زمین میزد، دوباره عصا تبدیل به یک عصای معمولی بیآزار میشد، با یک حلقه فلزی در پایین و یک دسته خمیده،

مجلات دوست کودکانمجله کودک 96صفحه 28