مجله کودک 98 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 98 صفحه 9

چه چیزی؟ دوستی مان... دوستی مان تا ابد خواهد ماند. می دانم. اما وقتی هر روز با هم از این جا می گذشتیم. من بدون تو چگونه بیا به زیارت امامزاده برویم. کفش ها را بکنیم. به قول شاعر کشورتان. آب در یک قدمی است. ای خدا، ای امامزاده، حتی اگر ما نگوییم تو می دانی که. ببین به جای گریه کردن بیا از ته قلب دعا کنیم. خدایا ما با مرزهای روی زمین کار نداریم. اما مرز میان دل آدم ها را از بین ببر. ما مثل دانه های این تسبیح هستیم. شاید کمی از هم دور شویم اما در یک رشته ایم. خدایا دل همه انسان ها را پر از نور کن. زندگی سیبی است. این را همان شاعر خودتان گفته است. پگاه: دیگر غمگین نیست. چون می دانم تمام لحظه هایی که با هم بودیم برای همیشه توی دلم مانده است و می دانم دوستی من و تو هیچ وقت پایانی ندارد. من هم قصه دوستی مان را برای تمام بچه های افغانستان خواهم گفت. منظور سهراب سپهری است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 98صفحه 9