مجله کودک 98 صفحه 11

زنگ تفریح : وسیعترین دانشگاهی که در جهان وجود دارد، در کشور عربستانسعودی واقع است. دانشگاه ریاض که قرارداد احداث آن در سال ۱۹۷۸ میلادی (۱۳۵۷ هجری شمسی) امضاء شد باهزینه ۳ میلیارد دلار ساخته شد و امکانات زندگی برای ۱۵۰۰۰ خانواده و حمل و نقل جداگانه برای آنها نیز در آن در نظر گرفته شده است. من و مامانم مامانم بند کفشهایم را میبندد، مامانم لباسهایم را به تنم میکند، مامانم به دندایهایم مسواک میزند، مامانم با من به مدرسه میآید، مامانم لقمه را میجود و توی دهانم میگذارد، مامانم مرا به سرکلاس میبرد و مینشاند، مامانم مشقهایم را مینویسد. اما توپ و تشر خانم معلم را من میشنوم. مامانم به جای من گریه میکند. به مامانم داد میزنم و میگویم: «ولم کن، مگر من عروسکم؟!» ولی خدایا! مامانم شبیه عروسک است! شورای معلمان : مهری کتابیان سال ۱۳۶۷، جنگ به اوج خود رسیده بود. تهران هم مانند شهرهای دیگر در تهدید دشمن مهاجم بود. تمام مدرسههای تهران تعطیل شد، کلاسهای درس در پناهگاهها تشکیل شد و از راه تلویزیون تدریس ادامه داشت. این وضع تا آخر اردیبشهت ۶۸ ادامه داشت. تا سرانجام جنگ شهرها به جبههها کشیده شد و آرامش نسبی به وجود آمد، اوایل خرداد برای بازگشایی کلاسهای جبرانی به منطقه ۱۸ آموزش و پرورش، در جاده ساوه اول یافتآباد رفتم. محل کار من در کنار یک بلوار بزرگ قرار داشت. در یکی از روزها که کلاس به پایان رسیده بوده من همراه گروهی از بچهها از مدرسه بیرون آمدیم و در کنار بلوار حرکت میکردیم، هنوز مقدار زیادی راه را طی نکرده بودیم که صدای انفجار مهیبی به هوا برخاست و پیش چشمان من یکی از دانش آموزان کلاس اول دبستان به هوا رفت و بر زمین افتاد. صدای انفجار از یک راکت عمل نکرده دشمن بعثی بود من فریادزنان در حالی که شوکه شده بودم خود را به مدیر مدرسه رساندم و از هوش رفتم. بعدا شنیدم که آن بچه در بیمارستان به هوش آمد و از پدرش بستنی خواست. آنگاه برای همیشه از هوش رفت. سالها از این واقعه میگذرد اما هرگز این خاطره تلخ و نفرتی که از دشمن کافر دارم را فراموش نکردم.