مجله کودک 113 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 113 صفحه 24

لبخند دوست داستانهای یک قل، دوقل طاهره ایبد دفتر زبان نینیها قسمت دوم بعد دوتایی تند و تند شروع کردند به گفتن: «بچّه شما باهوشتره! بچّه شما باهوشتره...» بعد که ده بار گفتند و تمام شد،نسیم آمد جلو که دفتر را بگیرد؛ اما شبنم دستش را کشید عقب و گفت: «برید خونهتون، یکی، دو ساعت دیگه براتون میآرم.» محمدحسین گفت: «نه خیر، همین حالا باید بدید، اصلاً دفتر رو برای چی میخواهید؟» من هم نمیدانستم شبنم دفتر را برای چه میخواهد، رفتم جلو و دم گوشش گفتم: «دفتر رو بهشون بده تا برن، همة خونه رو به هم ریختن...» نسیم شانهاش را انداخت بالا و گفت: «نمیشه.» گفتم: «چرا؟» گفت: «میخواهم از روی اون، معنی کلمههایی را که نمیدونیم، بنویسم. این جوری زبون بچهمون رو بیشتر میفهمیم.» خودمانیم این شبنم هم خیلی زرنگ بود. از فکرش خیلی خوشم آمد. به محمدحسین گفتم: «شما برید، من خودم دفتر رو میآرم.» محمدحسین نشست روی مبل و با عصبانیت گفت: «ما از اینجا جُم نمیخوریم، باید دفتر بچهمون رو همین الان بدهید.» من و شبنم گفتیم: «نمیشه.» بعد دوباره دعوا شروع شد. چهارتاییمان داشتیم داد و هوار میکشیدیم که یکدفعه چند تا صدای نازک آمد. اولش محل نگذاشتیم و هی داد زدیم؛ ولی وقتی صداهای نازک، جیغ جیغو شد، یکدفعه ساکت شدیم. صدا، صدای جنینهای فسقلی بود که تند و تند یک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 113صفحه 24