مجله کودک 113 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 113 صفحه 25

چیزهایی میگفتند. ما بعضی از حرفهایشان را میفهمیدیم و بعضیهایشان را نمیفهمیدیم. جنینها با صدای جیغ جیغو میگفتند: اَی، اَی، وی، وی، سی سی، اُو وه، اُو وه.» من فقط میدانستم که تَی تَی یعنی سَی سَی، که یعنی ساکت باش، یا ساکت باشید، حرف نزنید. چون جنینها دندان نداشتند س را ت میگفتند،گفتم: «اونا میگن ساکت باشید.» محمدحسین گفت: «وَی، وَی هم یعنی سرمون رو بردن.» نسیم گفت: «اَی، اَی هم یعنی وای از دست اینا.» شبنم هم گفت: «اُو وه هم یعنی چه پدر و مادری!» و با صدای بلند گفتم: «فسقلیها میگن: وای از دست اینا، سرمون رو بردن، ساکت باشید، چه پدر و مادری!» وقتی من زبان نینیها را ترجمه کردم، همهمان ساکت شدیم و فقط به هم نگاه کردیم. یعنی یک کمی خجالت کشیدیم. باز دوباره صداهای نازک جنینی شنیده شد. من تندی حرفهای آنها را یادداشت کردم. بچهما میگفت:«مَی، اَمَی... اَُو اُو اَوی.» بچه محمدحسین اینها هم میگفت: «می مَی مَی، اُی، اُو وی.» چهارتایی نشستیم تا دوباره حرفهای آنها را ترجمه کنیم، معنی کلمهها را که پیدا کردیم، فهمیدیم که بچه ما میگوید: «اعصاب نینیها، خرد خرد شده.» بچه محمدحسین اینها هم میگفت: «اعصاب اعصاب، اعصاب، وای از دست اینا، باید یک فکری بکنیم.» ما دیگر خیلی خجالت کشیدیم. نه از همدیگر، از بچهها خجالت کشیدیم. شبنم دفتر محمدحسین اینها را داد به نسیم و گفت:«ببخشید.» نسیم دفتر را گرفت و صورت شبنم را بوسید و گفت: «شما هم ببخشید.» من هم رفتم طرف محمدحسین و با او دست دادم و نسیم گفت:«همدیگر رو ببوسید، به خاطر بچهها.» وقتی رفتم جلو که صورت محمدحسین را ببوسم، دم گوشش گفتم: «بهتره هر روز جورابت رو بشوری.» محمدحسین عصبانی شد و گفت: «فکر کردی جوراب خودت خیلی تمیزه.» یکدفعه شبنم و نسیم گفتند: «هیس! بچهها میفهمند.» ما ساکت شدیم و همدیگر را بوسیدیم و به خاطر بچهها دعوا تمام شد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 113صفحه 25