مجله کودک 114 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 114 صفحه 5

از او مقداری پول طلبکارم. اما او بدهی من را نمیدهد!» داماد ابوحنیفه گفت: «او حرف زور میزند. من الان پول ندارم.» دوباره بگومگوی آنها بالا گرفت. مفضّل به زحمت ساکتشان کرد و به خدمتکارش گفت خرما و میوه بیاورد. بعد خود به سراغ صندوقچهاش رفت و کیسهای از میان آن بیرون آورد. ابوحنیفه و داماداش باتعجب گردن کشیدند. مفضّل آن کیسه را در میان آن دو گذاشت و گفت: «این پول هدیة من به شماست. به من قول بدهید که با هم آشتی کنید و از این پس با هم دوست باشید.» هر دو با خوشحالی درخواست او را پذیرفتند. مفضّل چهارصد درهم پول کیسه را بین آن دو قسمت کرد. این پول خیلی بیشتر از طلب ابوحنیفه از دامادش بود. مفضّل گفت: «راستش را بخواهید، این پول از آن من نیست. بلکه از امام صادق(ع) است. آن حضرت به من فرموده هرگاه بین دو نفر از دوستان شیعة ما دعوا و بگومگویی شد، آنها را با هم آشتی بده و از طرف من به آنها پولی هدیه کن. تا با هم دوست شوند. پس بدانید که این پول را امام صادق(ع) دادهاند!» صورت استخوانی ابوحنیفه و چهرة گوشتی دامادش، غرق در اشک شوق شد. آنها به جان امام مهربان خود دعا کردند و همدیگر را در آغوش گرفتند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 114صفحه 5