داستان دوست
از مجموعه داستانهای کانگورو کوچولو
کانگوروی پرنده
نوشته: پاول مار
ترجمه: سپیده خلیلی
کانگورو کوچولو از دست پرندهها خیلی عصبانی است، چون هر روز ساعت شش صبح از بیرون روی لبهی پنجرة اتاقش مینشینند و دعوا میکنند، با هم جیغ میزنند و سر و صدا راه میاندازند،انگار آنها تنها حیوانات دنیا هستند. در آن ساعت، کانگورو کوچولو خیلی دلش میخواهد که باز هم کمی بخوابد.
او از توی رختخوابش غرغر میکند: «ساکت! ولی یا کسی صدایش را نمیشنود و یا کسی به صدایش گوش نمیدهد.
کانگورو ناخاسته از تختخواب بلند میشود، پنجره را باز میکند و فریاد میزند: «هی، بیزحمت یک جای دیگر دعوا کنید! بروید، دست بردارید! روی یک درخت توی پارک بنشینید و هر قدر که دلتان میخواهد جیغ بزنید تا سیاه و کبود شوید!»
پرندهها از دعوا دست میکشند، به کانگورو رو میکنند و با کنجکاوی به او خیره میشوند.
کلاغی میپرسد: «تا سیاه شویم؟» و به بقیة پرندهها چشمکی میزند و میگوید: «ولی من که سیاه هستم! پس اجازه دارم که اینجا بمانم، مگر نه؟»
این شوخی به نظر پرندههای دیگر آن قدر جالب است که از خنده نزدیک است از لبة پنجره بیفتند پایین.
کانگورو کوچولو فریاد میزند: «از این قارقار ابلهانهتان دست بردارید!»
توکا میپرسد: «وقتی این قدر عصبانی میشود، قیافهاش بامزه نمیشود؟»
باسترک فریاد میزند: «ببینید، کت و پیژامة راه راه پوشیده.»
سهره میگوید: «نقش گورخر را بازی میکند.»
سار فریاد میزند: «نه نه، حتماً یک ببر است.»
کانگورو کوچولو از خودش دفاع کرد: «چطور؟ این یک کت و پیژامة کاملاً معمولی است.»
- هه هه هه: او وقتی میخواهد به تختخواب برود، کت و شلوار میپوشد. این را شنیدید؟
پرندهها از خنده رودهبر میشوند.
کانگورو دائم خشمگینتر میشود و جیغ میزند: «پرندههای از خود راضی! فکر میکنید، فقط برای این که میتوانید پرواز کنید؛ حیوانات خاصی هستید، مگر نه؟!»
کلاغ با تمسخر میپرسد: «مگر تو میتوانی پرواز کنی؟»
- یا دوست تو سگ کوچولو، میتواند؟ یا سمور آبی؟ شاید فیل کوچولو میتواند پرواز کند؟
کانگورو در حالی که خشمگین است، ادعا میکند: «هر کسی اگر فقط بخواهد، میتواند پرواز کند. هیچ کاری آسانتر از این نیست! حداکثر باید کمی تمرین کند.»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 114صفحه 30