مجله کودک 114 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 114 صفحه 24

لبخند دوست داستانهای یک قل، دوقل طاهره ایبد بچّة لگدپران قسمت اول من داشتم با شبنم حرف میزدم که بچّة فسقلیمان از توی شکم مامانش، پرید وسط حرفم و هی گفت: «اَم، اوم، وَم». اول ساکت شدم تا او حرف بزند. بعد که ام و اومش تمام شد، تا دوباره خواستم حرف بزنم، باز آن الف بچه پرید وسط حرفم. گفتم: «اه، مثل این که من داشتم حرف میزدمها.» شبنم گفت: «ولش کن بچه است، گناه داره.» من باز ساکت شدم تا بچه حرفش را بزند. اصلاً هم نمیفهمیدم چه میگوید. شبنم گفت: «برو دفتر زبان نینیها رو بیاور، ببینم بچهمون چی میگه.» گفتم: «مثل این که من داشتم حرف میزدمها.» شبنم گفت: «حالا برو بیار.» رفتم و دفتر زبان نینی فسقلی را آوردم. شبنم دفتر را گرفت. جنینمان همینجوری داشت تندتند حرف میزد. شبنم گفت: «بچهمون گفت: «اَم، اوم، وَم.» گفتم: «خب یعنی چی؟» شبنم دفتر را ورق زد و گفت: «آهان پیدایش کردم: اَم یعنی برو...» بعد یک صفحه دیگر را ورق زد و گفت: «اُوم هم یعنی آن ...» گفتم: «بچهمون میگه: برون آن.» ... معنی نمیده که ... ولش کن، الکی داره حرف میزنه.» بچهمان ولکن نبود، انگار کله گنجشک خورده بود، که هی حرف میزد. شبنم گفت: «آهان، وُم رو هم پیدا کردم، وم یعنی طرف.» هنوز کلی حرف داشتم که با شبنم بزنم اصلاً هم حوصله پرحرفیهای یک بچّه به دنیا نیامده را نداشتم، برای همین دفتر را از دست شبنم کشیدم و گفتم: «ول کن بابا، حرفهاش که معنی نمیده.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 114صفحه 24