مجله کودک 166 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 166 صفحه 4

حکایت بنده ای صالح در پادگان عشرت آباد که امام در آنجا زندانی بودند، به دستور مقامات دولتی و امنیتی، ملاقات با امام به سختی صورت می گرفت. یکی از برادران امام که به طریقی، موفق می شود اجازه ملاقاتی با امام را، از مقامات بالای دولتی بگیرد نقل می کند که هنگامی که او را برای ملاقات با امام به پادگان عشرت آباد می بردند، فرمانده پادگان به او می گوید که فقط حق دارد احوال پرسی کند و اجازه صحبت در امور سیاسی با آقا را ندارد. در موقع ملاقات در اتاق، فرمانده پادگان با دو مأمور دیگر ایستاده بودند تا مبادا صحبت های سیاسی رد و بدل شود. برادر امام تصمیم می گیرد به طور سربسته و غیر مستقیم، اوضاع و احوال بیرون را به اطلاع امام برساند. بنابراین اسامی یک یک علمایی که به تهران آمده بودند را می گوید و بیان می کند که هر یک از آنها تقاضای ملاقات با شما را دارند. اما به این وسیله متوجه می شوند که همه علما در تهران جمع شده اند. سپس برادر امام برای آنکه اخبار بازار و حوزه های علمیه را به اطلاع امام برساند می گوید: «آقایان تقاضا داشتند اجازه بدهید بازارهای تهران و شهرستان ها که تعطیل است، باز شوند.» امام می گویند: «مگر تعطیل است؟» برادرشان پاسخ می دهد: «آری! تعطیل است.» امام می گویند: «باز کنند، مانعی ندارد.» در مورد حوزه های علمیه نیز، برادر امام می پرسند: «حوزه های درس هم تعطیل است، اجازه می دهید درس شروع شود؟» امام نیز فرمودند: «آری». به این ترتیب امام در این ملاقات، از اوضاع و احوال بیرون از زندان آگاه شدند.... (ادامه دارد) *سرباز ارتش دانمارک- (سال 1940) هنگام جنگ دوم جهانی، نیروهای مهاجم آلمانی، بدون مقاومت جدی، دانمارک را تصرف کردند و ارتش دانمارک قدرت دفاع در برابر آلمان را نداشت. یونیفورم سربازان دانمارک در آن سال ها مانند این شکل بود. آنها این لباس را از سال 1923 استفاده می کردن. اسلحه M1، سلاح سازمانی این نیروها بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 166صفحه 4